⭕27⭕

1.1K 264 194
                                        

_ دَر رآهی کِه میرَوَم بَرآیِ مَن دآم پَهن کَرده‌اَند _

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

روزها زود میگذشت...
انگار که زمان مسابقه گذاشته بود و دوست داشت هرچه سریع تر به آخرش برسه...
البته این چیزی نبود که سوکجین فکر میکرد‌‌...
برای سوکجین هر ثانیه‌ای که دور میله میرقصید و یا پاهاش‌رو برای غریبه‌ها باز میکرد، به کُندی میگذشت...

برای سوکجین که هر ثانیه به معروفیتش توی کلاب ' draem boys ' افزوده میشد، زمان به آهستگی حرکت میکرد..
از زمانی که با چهره‌ی خنثی لباس‌های مخصوصی که کریس آماده کرده بود، میپوشید و در لاکرش رو محکم میکوبید تا تمام علفی که جیمین زده، از سرش بپره، تا زمانی که به اشاره کریس وارد اتاقی با نور قرمز میشد و با مهارت روی دیک مردای غریبه سواری میکرد، و درآخر تا وقتی که عقربه‌های لعنتی به 4 صبح میرسید و جین با تنی خسته و کوفته به آپارتمان بزرگش برمیگشت........

کلیشه‌ی این روزهاش دقیقا همینا بود..
چیزی که بهش بها میداد و به دستش آورده بود...
تحسین و شهوت توی نگاه مردای دیگه..

شیش ماه از زمانی که اون قرارداد رو با کریس امضا کرده بود میگذشت..
شیش ماه هیچ خبری از گروه‌شون نداشت...
شیش ماه تمام تنها کاری که کرده بود رقصیدن و سرویس دادن بود..
ولی تازگی‌ها کریس پیشنهاد جالبی براش داشت..
کریس بود و پیشنهاد های جذاب و جالبش!...
این ویژگی که کریس از خودت نشون داده بود، اکثر مشتری‌های قدیمی و پای ثابت کلابش رو بهش وابسته کرده بود..
طوری که مشتری ها از کریس میخواستن تا دنسر یا پارتنر شبشون رو انتخاب کنه و یا بهشون پیشنهاد مشروبات الکلی بده....

و نباید منکر جذابیت پیشنهادهای رئیس وو شد!...
اون مردی که حالا سنی ازش گذشته بود وسوسه کننده‌ترین پیشنهاد های ممکن رو میداد و طوری از پشت عینک ظریف و قاب طلایی‌ش نگاهت میکرد که تا عمق اون جذابیت فاکی رو جلوی چشمات بیاره...

و سوکجین این روی رئیس وو رو دوست داشت..
طوری که روش مسلط بود و میتونست سوکجین رو وسوسه‌ی حرف‌هاش کنه..
خیلی از علایق ها و رفتارهای کریس وو شبیه سوکجین بود و این برای هر دوشون راحت بود...
به هرحال هر کسی نمیتونست با روی سرکش و لجباز جین سازگاری کنه...

تا دوماه اول به جز جیمین و رئیس وو با کسی حرف نزد...
حتی با شوگا!
به طور عجیبی از همه دوری میکرد و شاید بشه گفت میترسید...
ولی از ماه دوم به بعد همه چیز راحت تر شد و جین این حقیقت که تا چندسال باید هرزه کلاب رئیس وو بمونه رو قبول کرد...
حقیقت تلخ بود ولی این چیزی بود که سوکجین‌ میخواست..
میدونست یه شبه قدرتمند نمیشه..
میدونست باید برای رسیدن به اهدافش، اعتماد رئیس وو و افرادش رو جلب کنه و چی بهتر از مُدارا کردن با رئیس؟...
هرچند توی کلاب بهش بد نمیگذشت..
هم تحسین مردهای اطرافش رو داشت و هم کریس بهش اعتماد کرده بود...
این‌طور بود که سوکجین خودش رو با این واقعیت که باید همه چیز جدیدی که توی زندگیش اتفاق افتاده رو بپذیره، عادت داده بود...
و تازه داشت اون حقیقت ' عادت ' رو با سلول‌های بدنش احساس میکرد..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now