⭕55⭕

1.2K 230 375
                                        

_وَ رَنج اَثَری نَخوآهَد بُود زیرآ چیز هآی کُهنه دَر گُذَشته اَند_

انجیل

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

لگدی به میز روبه‌روش کوبید و باعث شد عسلی با تمام ظروفی که دیگه خبری از غذا داخلشون نبود و معلوم بود مصرف شدن، به زمین بیوفته و با صدای بلندی خورد بشه..
اتاق دور سرش میچرخید و چشمهاش سیاهی میرفت..
باورش نمیشد دوباره توی همچین بدبختی ای گیر کرده بود..
بازم استخون درد امونش رو بریده بود و سرش از درد درحال انفجار بود..
جسمش بیحال بود..

" بیا این..درو باز کن.."

با صدای گرفته‌ای فریاد زد..
برای بار هزارم توی این یک روز گذشته فریاد میزد ولی مثل هربار صداش به هیچ‌جا و هیچکس نمیرسید..
جدا از حوصله سر بر بودن، به دلیل نبود مخدر بازم به درد افتاده بود..
از آخرین باری که نامجون وادارش به مصرف کرده بود، دو روز میگذشت..
همون باری با دادن مخدر، مجبور به امضای قرارداد کرده بودتش..
و بعدش که دعوا داشتن و نامجون از اتاق رفته بود و تا همین حالا که یک روز از نبودش گذشته بود ولی پیداش نبود..

" نامجون!!!.. نامجوووون.."

فریادهای پر دردش به هیچ گوشی نمیرسید و عملا داشت بیخودی سر و صدا میکرد..
دستهای بیجونش به در چنگ مینداختن و بدن برهنه‌ش روی زمینِ سرد، افتاده بود..
هیج لباسی برای پوشیدن نبود‌..
هیچ غذا و خوراکی‌ای به غیر از یک وعده که خورده بود، وجود نداشت..
هیچ سرگرمی ای جز استفاده از تمام وسایل های جنسی توی اتاق وجود نداشت و سوکجین میخواست خودش رو خفه کنه!
از دردی که گریبان گیرش شده بود تا بیحالیِ مزخرفی که توان هرکار و هرچیزی رو ازش سلب کرده بود..

هیچ راه فراری وجود نداشت..
از اونجایی که تمام سوراخ‌هارو گشته بود و هیچ چیز دستگیرش نشده بود..
ولی یه چیز جالب پیدا کرده بود!
یه دیلدودی فاکینگ بزرگ که تا خود صبح بتونه روش بالا پایین بپره!؟
وات د هل؟!
ذهنش پر از پوزیشن‌های جنسی بود..
مثل رابطه‌ی جذابی که چند روز پیش داشتن..
یادش میومد‌..
طوری که تو نعشگی برای پسرعموش ساک زده بود و نامجون تا مرز خفه شدن از گلو و دهانش استفاده کرده بود..
از حفره‌ی دست خورده‌ش که به قول نامجون هرزه بود و ویبراتورهارو تحمل میکرد..
اینکه نامجون تا الان خودداری کرده بود و دیکش رو تقدیم حفره‌ش نکرده بود!
حالا که ذهنِ خسته و خمارش اجازه داشت، به این فکر میکرد که چقدر اون دیک سایز متوسطِ پسرعموش رو تو حفره‌ش میخواد..
بجای تمام اون ویبراتور های اعصاب خوردکن خودِ مرد رو طلب میکرد..
این خاصیت هرزه‌های بار بود؟!
و یا شایدم رقصیدن دور میله‌ای که روبه‌روی نامجون باشه؟!
طوری که همراه ویبراتور داخل حفره‌ش، دور میله برقصه و مرد بزرگتر هر لحظه برای محدود کردنش با طناب، مصمم تر بشه..
جوری از میله‌ی رقص سواری و اونو لای باسنش به بازی بگیره که نامجون دیوونه بشه و یه لحظه رو هم برای بانداژ کردنش وقت طلف نکنه!
به همون میله‌ی رقص بانداژش کنه و بعد اینکه باسن سفیدش رو مورد لطف دستهای پر قدرتش برای اسپنک هاش کرد، با دیک خودش بفاکش بده و صدای جیغش رو دربیاره..

⭕ Silver Devil ⭕Место, где живут истории. Откройте их для себя