_شَرآب استهزآ میکُنَد و مُسکِرآت عَربَده میآوَرَد، هَر کِه بِه آن فَریفته شَوَد حَکیم نیست_امثال 1:20
⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕
با احساس کرختی، تمام خونی که توی دهانش جمع شده بود رو بیرون تف کرد و بلافاصله نالهای سر داد..
طعم گس و شور خون، دهانش رو پر کرده بود و حالش رو به هم میزد..
بوی خون، انباری کوچیک و نمور رو در بر گرفته بود..
بند بند وجودش از درد متلاشی میشد و مرد بیرحمی که گوشه ایستاده بود و کتک خوردن پسرک اشرافی رو میدید، خورد شدن تکتک استخونهاش براش اهمیتی نداشت..
جوری بادیگاردها و افراد هیکلی، سرش ریخته بودن و به هرجایی از جسمش که میرسید؛ با لگد میکوبیدن که رن احساس میکرد با هر ضربه میمیره و زنده میشه..
انقدر از درد فریاد کشیده و جیغ زده بود که حالا دیگه نای تکون دادن حنجرهی دردناکش رو نداشت.." کافیه.. بلندش کنین.."
مرد دستور داد و رن با شنیدن صدای خشدار و لعنت شدهش، خون خونش رو میخورد که چرا یه زمانی عاشق همچین آدم حرومزادهای شده بوده!
چقدر احمق بوده که بهش اعتماد کرده و حالا جوری داشت برای تکتک حماقتهای بچگونش جون میداد که حالش از خودش و تمام زندگیش به هم میخورد.." اوه بیب.. خودت رو نمیبینی.. مطمئنم با این سر و ریخت پدرت مجبور میشه باهام همکاری کنه تا از اینجا فرار کنم.."
هانیول با سرخوشی باتون مشکی رنگی رو که دستش بود، زیر چونهی پسرک گذاشت و سرش رو بالا آورد..
حالا که افرادش بعد یه کتککاری حسابی، جسم خورد شدهی رن رو دوباره به طنابهای بالای سرش بستن و طوری از سقف آویزون بود که تا حدی پاهاش از زمین فاصله گرفته بود و جفت دستهاش در حصار طنابها.." تو.. مر..مریضی.."
رن با چشمهایی که سیاهی میرفت زمزمه کرد و سرش رو با بیحالی چرخوند تا اون تیکه چوبی که با چرم مشکی و دستهی مخصوصی پوشیده شده بود و اسم باتون رو به دوش میکشید، از زیر چونهش آزاد بشه..
" دعا کن چوی هرچه زودتر با دوستای احمقتر از خودش به اینجا بیاد.. وگرنه با اطلاعاتی که پسرش از من میدونه، بهترین راه حل کشته شدنشه.. هوم؟.. شاید اگه تورو بکشم، پدر کودَنت هم سر عقل بیاد و تمام اسناد و مدارکی که به دست سوکجین افتاده رو نابود کنه؟.."
" تو.. داری.. چوب ابله بودن..خودتو میخوری.. ای..اینکه.. مثل.. یه..یه حیوون وحشی..با دیدن هر پسر باتمی.. حشری میشی.. نمیتونی کیرتو کنترل کنی؟.. حرومی.. اطلاعاتت رو.. خودت بفاک دادی.. اگه دست هرکسی افتاده.. بخاطر.. شهوتیه که جلوی هر سواستفادهگری.. نشونش میدی__"
" دهنت رو ببند یا جوری بفاکش میدم که تا آخر عمر نتونی حنجرهت رو تکون بدی هرزهی لعنتی!.."
![](https://img.wattpad.com/cover/264023683-288-k605135.jpg)
BINABASA MO ANG
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...