⭕61⭕

1.1K 197 308
                                    

_او هَر اَشکی رآ اَز چِشمآنِ آنآن پآک خوآهد کَرد_

انجیل

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

" هی ببینم کیم ته‌ایل!؟.. "

صدای منفور مردی که مشخص بود با تعجب ساختی، ته‌ایل رو صدا زد باعث نشد مرد بزرگتر سرش رو از کتابی که به دست گرفته بود دربیاره..
زندان با تمام سرخوردگی ها و نَمور بودنش، یه طرف و کتابهای قدیمی و کهنه‌ای که سال چاپشون برای چندین سال پیش بود هم یه طرف..
اوقات فراغت ته‌ایل، حبس کردن خودش توی انفرادیِ اختصاصیش و فقط کتاب خوندن بود..
انقدر خودش رو درگیر مطالعه کرده بود که تقریبا فراموشش شده بود که یه زمزمه هایی در رابطه با دستگیر شدن جانگ ووبین، توی بَند پخش شده بود..
حالایی که ووبین با گستاخی خودش رو به رخ ته‌ایل میکشید..

" میدونی اولش باورم نشد.. طوری که ته‌چان و افرادت پشتت بودن و حمایتت میکردن، بعید بود نزدیک یه سال همچنان اینجا باشی.. "

جانگ ووبین؛ پسر یکی از رئسای حکومتی که بیش از چندین میلیارد دلار از خزانه‌ی کشور دزدی و اختلاس کرده بود و اعتبار پدرش رو در اطرافیانش، به عنوان رئیس جمهور به گند کشیده بود، داشت ته‌ایل رو دعوت به مبارزه میکرد؟
ته‌ایل نامحسوس اخم کرد و دستش جلد کتاب رو مشت کرد..
از وقتی مرد جوونی به اسم کانگ بکهو از طرف هواسا به ملاقاتش اومده بود، نتونسته بود یه ثانیه هم به جملاتِ کتابی که درحال روخونیش بود، دقت کنه..
پسرکش دوباره کجا غیب شده بود؟..
چرا هواسا ازش خبر نداشت؟!..
این چند ماهی که توی زندان حبس بود، به اندازه‌ی یه عمر براش تموم شده بود..

" لالم که شدی؟!.. شاید کری!؟.."

" بزن به چاک ووبین.."

پسر رئیس جمهور کره، شاید بزرگترین ربط رو به گنگ کیم ته‌ایل داشت..
تمام معاملات و اسلحه‌هایی که قاچاقی از مرز کره رد میشدن، به دست همین پسر اداره میشد..
اینکه مدت طولانی‌ای جانگ ووبین تو حبس خانگی بوده و پدرش همچنان به کره حکومت میکنه، باعث تعجب نبود چون هیچ وقت صدای این خیانت رو به گوش مردم مملکت نرسونده بودن..

" پسرت کجاست؟.. چرا ازت حمایت نکرد؟.. شاید مث همیشه سوراخاش پُره که وقت نمیکنه از اینجا بکشتت بیرون.. هوم؟.. شایدم منتظر بوده بیوفتی حبس تا راحت تر__"

" گفتم دهنت رو ببند حرومزاده!.."

فریاد ته‌ایل تو سلول نم گرفته و نیمه تاریک پیچید و لحظه‌ی بعد که کتاب رو به کناری پرت و بلند شد، جانگ ووبین سینه سپر کرد..
ته‌ایل نمیدونست چطور پای ووبین به سلول های انفرادی باز شده ولی این دلیل نمیشد که دلش برای یه دعوا تنگ نشه!
بخصوص اگه اون فرد کسی باشه که بد بودن پسرکش رو به رخش بکشه..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now