👨🏻‍⚕️doctor👨🏻‍⚕️

1.5K 167 44
                                    

تئو:

با حس نور آفتاب رو صورتم چشمامو باز کردم و وقتی  ارمیا رو دیدم که چجوری بهم چسبیده و سرشو رو سینم گذاشته لبام به لبخندی باز شد

گونشو نوازش کردم و انگشتمو به مژه های پرپشتش رسوندم که اخماش تو هم رفت و تکون خورد و صورتشو به سینم مالید

از دیشب بعد سکسمون لخت تو بغلم خوابیده بود و بهتر بود زود تر حموم کنه و دوش بگیره تا مریض نشه

_ارمیا
بیدارشو باید بریم حموم عزیزم

ریز تکون خورد و چشماشو باز کرد

+صبح بخیر تئو

بعد خودشو بالا کشید و روی لبامو بوسید

_صبح اولین روز زندگی مشترکمون بخیر

لباش با لبخندی کش اومد و چشماش برق زد

+روز اولی که ریچارد دوچرخمو داغون کرد و تو اومدی ...
فکرشم نمیکردم ی روز با این وضعیت تو بغلت باشم

بعد به لخت بودن دوتامون اشاره کرد و تند بلند شد که آخ بلندی گفت و بدون مکث رو زمین نشست

نگران به طرفش رفتم و کنارش نشستم

_چی شد؟درد داری؟

صورتش از درد تو هم رفته بود و نفسش بالا نمی اومد

+نه عزیزم
درد ندارم ولی یجوریه....
تیر میکشه انگاری

زیر لب گفت و نگاهشو ازم دزدید

یه دستمو زیر زانوهاش انداختم و بلندش کردم و رو تخت گذاشتم

دستمو زیر چونش گذاشتم و مجبورش کردم بهم نگاه کنه

_می دونی که من و تو الان دیگه دوتا پسر نیستیم که همو دوست دارن و رل زدن
من و تو الان یه زندگی مشترک داریم پس خجالت کشیدن توش معنایی نداره
الانم بشین اینجا تا وان رو پر از آبگرم کنم

با حرفام لبخندی زد و لباشو به لبام رسوند

+چشم مستر لجباز

بعد دستاشو که رو روتختی دورش مشت شده بود ازاد کرد و از روی بدنش سر خورد و افتاد

_افرین بیبی

با شیطنت گفتم و به طرف حموم رفتم که با اعتراض اسممو صدا زد

+تئووو

بعد از اینکه وان پر شد به اتاق برگشتم و دیدم ارمیا همونجوری نشسته و با انگشتاش بازی میکنه

اروم بغلش کردم که سرشو به سینم چسبوند

اونو تو وان گذاشتم که آهی از درد کشید و بازم صورتش تو هم رفت

خودمم پشتش نشستم و شامپو رو برداشتم و تو آب وان ریختم

با حرفی که زد عصبی شدم و اخمام تو هم رفت

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang