بعد از صبحانه با نظر همدیگه و رای گیری رفتیم فوتسال و قرار شد دوسته علی هم بیاد
ماشینه باباجون و برداشتیم و راه افتادیم
حالا که جمعمون مردونه شده بود
راحت تر بودم
لازم نبود همش حواسم به یه مشت جیغ جیغو باشه
بعد از چند دقیقه رانندگی به سالن رسیدیم
کولمو از صندوق عقب برداشتم و پشت سر حمیدو علی راه افتادیم
وارد سالن شدیم وبرای یک ساعت سالنو کرایه کردیم
رفتیم سمت رخت کن که تئو گفت
تئو_خیلی اذیتم هیچی نمیفهمم
ارمیا_خودم برات ترجمه میکنم
کم کمم باهم کار میکنیم یادبگیری
ناراحت نباش
سری تکون داد و لباسشو دراورد
حمید_اوف چه هیکلی
!چی کار میکنه اینجوریه؟
ارمیا_بوکس
علی_هیز بازی درنیار خداببخشه به دوست دختراش
و با علی زدن زیر خنده
تئو ام همونجوری گیج اون دوتا رو نگاه میکرد
ارمیا_دارن کص میگن
که تک خنده ای کرد
باعث خوشحالیم بود تو جمع کسی فرانسوی یاد نداره و کاملا راحتم
لباسامونو عوض کردیم که یکی اومد داخل رخت کن و گرم با علی احوال پرسی کرد
بعدی که خوب خوشو بش کردن
علی_حمیدو که میشناسی
اون پسر داییم ارمیاس
و دوستش تئو
ایرانی نیست
و رو به منو تئو گفت
علی_اینم دوستم فریده
که فرید با منو تئو دست داد و با تئو انگلیسی احوال پرسی کرد
تئوام که ی هم زبون دیگه پیدا کرده بود خوشحال جوابشو داد
و بهش گفت خوشحاله که یکی هست که بتونه باهاش حرف بزنه
رفتیم تو زمین که دیدیم پنج نفر دیگه ام تو زمینن و دارن گرم میکنن
پوکر نگاشون کردم
فرید_من آوردمشون
میتونیم مسابقه بدیم خوش میگذره
حمید_از الان خودشونو بازنده بدونن
!!تئو_جریان چیه؟
ارمیا_کسخل بازیه
میخوایم مسابقه بدیم
تئو_خوووبه
و لبخند مرموزی زد
معلوم نیست چی تو سرشه
بعد از آشنایی یه نفر داور شد و بازیو شروع کردیم
قوانینش مثله فوتبال بود ولی پاساش فرق داشت
علی فوتسال کار میکرد و همه چیو توضیح داد و منم برای تئو گفتم
حمیدو انداختیم دروازه و بازی شروع شد
کله زمان بازی سی دقیقه بود
هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که گله اولو خوردیم
تئو رو به حمید هرچی از دهنش درومد گفت
تئو_آخه این کص دست بازیا چیه مثه آدم توپو میتونستی بگیری مگه فلجی پسره بی عرضه
!!حمید_ارمیا چی میگه؟
ارمیا_میگه بیشتر حواستو جمع کن
و قهقه ای زدم
!!تئو_ به چی میخندی آخه؟
ارمیا_هیچی براشون حرفاتو ترجمه کردم
!تئو_چراااا مگه کسخلی؟؟
!فوحشامم گفتی؟
ارمیا_اصلا ترجمم فوش نداشت
که اونم خندید و توله ای گفت
بازیو دوباره شروع کردیم
تئو یک حمله خوب کرد که روش خطا کردن و نگهش داشتن
معترض به داور تشر زدم که بیخیال گفت
داور_خطا نبود
تئو_خطا کرد
ارمیا_میگه خطا نیست
عصبی نفسشو بیرون فرستاد
و زیر لبش چیزی گفت
میدونستم اصلا تحمل باخت نداره و الان داره خودشو کنترل میکنه که نزنه دهن داورو سرویس کنه
هرچی بازی بیشتر میگذشت داور بیشتر خودشو عن میکرد
جوری که صدایه علیو فریدم درومده بود و ما یکی دیگه گل خوردیم
میدونستم کارد بزنم خون تئو درنمیاد و فقط دعا میکردم عصبی نشه
علی_ینی چی داور طرف اوناست
فرید_خریت کردیم از تیم اونا داورو انتخاب کردیم
و من فقط نگران تئو رو نگاه میکردم
پنج دقیقه از بازی مونده بود که اونا یک حمله خفن کردن
رفتم جلو بازیکن واستادم و توپو از تو پاش دراوردم
که الکی خودشو پرت کرد زمین
متعجب نگاش کردم
!!این کارا یعنی چی؟؟
و شروع کرد به آخو اوخ کردن
ارمیا_من کاریش نداشتم الکی خودشو پرت کرد
داور_ دروغ نگو پنالتیه
!تئو_چی کص میگه برم بگامش؟؟
به چشمایه قرمزش نگاه کردم
ارمیا_میگه پنالتیه
که تئو توپو پرت کرد اون طرف و به انگلیسی گفت
تئو_من بازی نمیکنم
عوضیا
و از زمین رفت بیرون
داور که حالا فهمیده بودم اسمش امیره دستشو گذاشت رو شونه تئو و جوابشو داد
امیر_چه فرقی داره با یک گل ببازین یا صدتا
تهش بازنده این
که این استارت دعوا شد و تئو یکی خوابوند تو دهن امیر
ارمیا_تئو چیکار میکنی
از یقش گرفت و بلندش کرد
تئو_ببین لاشی این بازیه مسخره هیچ اهمیتی نداره ولی دفعه آخرت باشه دسته نجست بهم میخوره
و جوری پرتش کرد اون طرف کع صداش تو سالن پیچید
بدون این که لباساشو عوض کنه کولمو برداشت و از ورزشگاه زد بیرون
به دهن پرخون امیر نگاه کردم
از طرفی از دست تئو عصبی بودم که هنوزم نمیتونست خودشو کنترل کنه
از طرفی ام دلم خنک شده بود که حقه امیرو کف دستش گذاشت
با این کاره تئو علی و حمیدم بدونی که چیزی بگن وسایلشونو برداشتن و اومدن بیرون
از سالن که بیرون اومدیم و رفتیم طرف پارکینگ دیدم تئو منتظر واستاده
عصبی رفتم سمتش
!!ارمیا_این چه کاری بود که کردی ها؟؟
!تئو_چیه توقع داشتی واستم کص گفتناشو نگاه کنم؟؟
!!ارمیا_یهپ بازی اینقدر اهمیت داره تئو؟؟
!چرا نمیخوای آدمشی؟؟
!!هنوز برات درس عبرت نشده؟
تئو_من تحمل حرف زور ندارم
من نمیتونم مثله تو بزدل باشم
با این حرفش یکی کوبیدم تو سینش و تهدید وار گفتم
ارمیا_اولا حرف دهنتو بفهم دوما من بزدل نیستم عقل تو سرمه
تو ی نفهم بی شعوری که هیچی برات درس عبرت نمیشه
دهنشو باز کرد که جوابمو بده ولی مثل این که پشیمون شد و حرفشو خورد
و راهشو کشید رفت
اهمیتی نداشت کجا میره
همیشه همین جوری بود موقع دعوا میرفت و جا میزد
!علی_چیشد ارمیا؟؟
کجا داره میره
ارمیا_هیسسس
بریم خونه
که سری تکون داد و نشست پشت فرمون
شاید تنها کسی که جرعت داشت اینجور سرش داد بزنه و حتی دست روش بلند کنه من بودم
و اونم همیشه جلوم کوتاه میومد
سمت خونه راه افتادیم وهرچی دورتر میشدیم نگرانیم بیشتر میشد
اخه سرو وضعشم درست نبود نکنه پلیس به پوشش گیر بده
داشتم دیوونه میشدم
ارمیا_علی کاشکی نمیزاشتم بره
آخه لباساشم درست نبود
حمید_منم تو همین فکر بودم
با اون ضرب دستی که ازش دیدم فک کنم چند نفرم تو راه نفله کنه
علی_حمید الان وقته این حرفا نیست
دعا کن کار دسته خودشو بقیه نده
ما نمیتونیم کله مسیرو بگردیم بلکم پیداش کنیم
حق با علی بود
گوشیمو دراوردم و زنگ زدم بهش
با صدایی که شنیدم چشمامو روهم فشار دادم
_دستگاه مورد نظر خاموش میباشد تماس شما به صورت.....
ارمیا_چه خریتی کردم
جواب مامان بابارو چی بدم
تا وقتی برسیم خونه ماشین ساکت بود و کسی حرفی نمیزد
اینقدر از این کارم پشیمون بودم که حدو اندازه ای نداشت
YOU ARE READING
𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍
Romanceماجرای تئو پسر فرانسوی و ارمیا که ی پسر ایرانی هستش و تازه به فرانسه اومده و توی کالج ی شهر کوچیک با تئو آشنا میشه😍 ژانر:عاشقانه،گی زمان آپ:نامشخص #love=1⭐ #lgbt=1⭐