😪

1.5K 214 5
                                    

با نوازشایه آماندا از خواب بیدار شدم


چشامو که باز کردم رو لبامو بوسید و گفت


آماندا_صبح بخیر آقا خرسه


ازین حرفش لبخندی رو لبم نشست و از جام بلند شدم


تئو_مگه ساعت چنده خانوم موشه


و بعده حرفم دماغشو کشیدم


با مشت زد تو بازوم که دسته خودش درد گرفت


آماندا_آخ کثافت


همونجور که دستشو میمالید گفت


آماندا_ساعت نه صبحه


هومی گفتم و از جام پاشدم


شورتمو پام کردم و رفتم سمت حموم


!!آماندا_کجا میری؟
تئو_دوش بگیرم


که از رو تخت بلند شد و بدو بدو اومد سمتم


آماندا_منم میاااام


تک خنده ای کردم و زدم رو باسنش


تئو_شیطون دیشب کمرم خالی شد الان خبری نیستااا


که چشاشو مظلوم کرد و با ناز گفت


آماندا_حالا کی از اونا خوااااست


تئو_آره جونه خودت


که برام پشت چشم نازک کرد


باهم رفتیم تو حموم و دوش گرفتیم


همونجور که قول داده بود شیطونی نکرد ولی خوب اگه بهش نمیگفتم یه دست دیگه هم عملیات داشتیم


بعده حموم لباسایه جدیدمو پوشیدم


آماندام همون بیکینی دیشبو پوشید


!آماندا_تئو میخوای امروز بری؟؟


همونجور که موهامو جلوی آیینه درست میکردم آره ای گفتم


آماندا_ولی من دلم برات تنگ میشه


شمارتو بده پس


از تو آیینه بهش نگاه کردم


!تئو_رابطمون ادامه پیدا نکنه شیرین تر نیس؟؟


بایه خاطره خوب از هم جداشیم
هنوز وابستگیی به وجود نیومده


یکم ادایه فکر کردنو دراورد و بعد از چند دقیقه مکث گفت


آماندا_قبوله مجبورت نمیکنم ولی تو بهترین دوست پسرم بودی


و بعد ی چشمکی زد


._._._._._._._._._._ارمیا._._._._._._._._._._


جلوی تلوزیون نشسته بودم و بی حوصله کانالارو باال پایین میکردم


از دیروز دوبار به آنجلا زنگ زدم که جواب نداد


و تئو هم هنوز نیومده

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍Where stories live. Discover now