sex🔞

2K 178 4
                                    

یکم که گذشت تئو از جاش پاشد و گفت
تئو_بریم لباسامونو عوض کنیم
مامان_آره برین راحت باشین
که منم از جام بلند شدم و رفتیم سمت آسانسور
خیلی خسته بودم و دلم میخواست بخوابم
که با حرف تئو خواب از سرم پرید
تئو_میخوام به بچه ها بگم ما باهمیم
ترسیده نگاش کردم
ارمیا_نههه نمیخواد بگیییی
!چرا باید بدونن؟؟
تئو_چرا نداره
دوس ندارم حالا که اومدیم فرانسه بازم اذیت باشیم
هی مواظب باشیم فلانی نفهمه
حرفاش تقریبا منطقی میومد
تهش که میفهمیدن
رفتیم تو اتاق و نشستم روتخت
ارمیا_به نظرت برخوردشون چجوریه؟؟؟
تئو_من که برام مهم نیست
با این حرفش تو دلم گفتم
توکه هیچ وقت هیچی برات مهم نیست
لباساشو دراورد
تئو_میرم دوش بگیرم
و رفت تو حموم
رو تخت دراز کشیدم و چشامو بستم
نمیدونم چرا اینقدر خسته بودم
احساس خوبی داشتم که فکرم آزاده
زندگیم رو روال عادیشه و هیج دغدغه ای ندارم
لباسمو دراوردم و رفتم زیر پتو
به ثانیه نکشید خوابم برد
._._._._._._._._._تئو_._._._._._._._._._._
از حموم اومدم و شروع کردم به حرف زدن
تئو_ببین ارمیا به نظرم یه روز با بچه ها قرار بزاریم
دلم براشون تنگ شده
البته اصلا دوست ندارم واکنش آنجلارو درباره رابطمون بدونم
توچی؟؟
که هر چی منتظرشدم صدایی نیومد
برگشتم دیدم خوابیده
لبخنده شیطونی رو لبام نشست
شورتمو پام کردم و رفتم سمت تخت
پتو رو زدم کنار که تو خودش جمع شد
کنارش دراز کشیدم و خودمو کشیدم روش
آخه آرومی گفت
یکی از پاهامو گذاشتم وسط پاش و آروم لباشو بوسیدم
اونم تو خوابو بیداری بود
از لبش گاز گرفتم که چشاشو باز کرد و گیج گفت
!ارمیا_هوم؟؟!چیکار میکنی؟
تئو_هیچی یهو دلم لباتو خواست
لبخنده بی جونی زد
و دستاشو گذاشت رو کمرم
ارمیا_خواب بودم دیوث
لبخنده بزرگی زدم
تئو_الان که بیداری
ارمیا_خیلی کسکشی
و از رو خودش پرتم کرد اون ور
بغلش کردم و سرمو کردم تو گردنش
زبونمو میکشیدم و گردنش و آروم میک میزدم
و صدایه نفسایه عمیقش نشون میداد داره حالش بد میشه
هر لحظه نفساش تند تر میشد
داشتم عشق میکردم که دستشو گذاشت وسط پام
سرمو از تو گردنش دراوردم
!تئو_توام میخوای؟؟
که هومی گفت و همزمان فشار کوچیکی داد
دلم ضعف رفت
کمربندشو باز کردم و شلوارشو با باکسرش دراوردم
خودمم لخت شدم و دوباره رفتم روش
لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به بوسیدنش
دوس دارم ی جوری لباشو کبود کنم ک هرکی می بینتشون بفهمه ارمیا مال منه
لبامو از لباش تا لاله گوشش کشیدم و لاله گوشش و به دندون گرفتم
که آهی کشید و دستاشو تو موهام فرو برد
چون تو اتاق من بودیم و بابا و مامانم خونه بودن
می دونستم ارمیا می ترسه که ی سکس کامل داشته باشیم
واسه همین کلافه بودم و دوس داشتم دیرتر به کام برسونمش و تلافی کنم😈
زبونمو رو گردنش کشیدم که ناله ی آرومی کرد
شروع کردم از گردن تا روی سینشو لاو مارک زدن
گازش می گرفتم و میکش می زدم
از شنیدن صدای آه و ناله ی ارمیا دیکم هرلحظه سفت تر میشد و مطمئنم ارمیا اینو متوجه شد که دستشو رو دیکم گذاشت و شروع کرد به مالیدنش
آهی کشیدم و گردنش و به دندون گرفتم
لعنتی اون فوق العاده بود
سینشو لیس زدم
دیکش سفت شده بود و پریکام ترشح می کرد
رو تخت خوابوندمش و دیکش و تو دهنم بردم
که با برخورد زبونم بهش آه بلندشو با دستش خفه کرد و روتختی و چنگ زد
دیکشو تو دهنم عقب جلو کردم و میک محکمی به سرش زدم که با درد اسممو نالید
بزاقمو روش ریختم
همونطور که براش ساک می زدم اسپنک محکمی رو رونش کوبیدم که موهامو چنگ زد
بعد چند دقیقه حس می کردم نزدیکه به کام برسه که دیکشو از دهنم دراوردم و گفتم
_بیب باهاش بازی کن و برام بیا
که به تاج تخت تکیه زد و دستشو رو دیکش گذاشت و شروع کرد به عقب جلو کردنش
چشماش خمار خمار بود و با هرحرکت دستش آه های
ریز می کشید 
وقتی این صحنه رو دیدم نظرم عوض شد و به سمتش رفتم
دیکش و تو دهنم بردم و چند تا میک بهش زدم که با فشار تو دهنم کام شد و بی حال رو تخت افتاد
کامشو قورت دادم اما یکمش رو لبام ریخته بود
با لذت بهش نگاه می کردم که آروم بلند شد و به سمتم اومد دستمو گرفت و کشید و گفت
+تو دهنم تلمبه بزن
با این حرفش چشام برق زد
دهنشو باز کرد که دیکمو وارد دهنش کردم
و شروع کردم آروم تلمبه زدن
حس دهن داغش‌ دور دیکم فوق العاده بود
ب موهاش چنگ زدم و تند تر عقب جلو کردم که به رونم چنگی زد
اوه فک کنم اذیت شد
_ببخشید بیب
خودش شروع کرد به لیس زدن دیکم
زبونشو رو کلاهکش می کشید و میکش میزد بعد چند دقیقه حس کردم نزدیکم:
آههه.... دارم میام...
خواستم دیکمو از دهنش دربیارم که دستاشو و دورم حلقه کرد و چند بار دیکمو عقب جلو کرد و کامم با فشار تو دهنش خالی شد
سرشو اروم عقب کشید و کامم و قورت داد
کامم رو لباش ریخته بود و
ی صحنه سکسی درست کرده بود
وقتی اینو دیدم دوس داشتم کام خودشو که هنوز رو لبام بود و با بوسیدنش به خودش بدم و ی بوسه کثیف درست کنم که دیدم ارمیا میخ لبام شده
بلند شد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و لباشو نزدیک لبام اورد و به چشمام نگاه کرد
دیگه نتونستم تحمل کنم و لبام و رو لباش کوبیدم و
اجازه دادم کاممون رد و بدل بشه

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍Where stories live. Discover now