سلام سکسیای من
سال نوی میلادیتون مبارک💖
برایه آخرین بار تو آینه به خودم نگاه کردم که صدایه معترضه تئو بلند شد
تئو_ارمیااااااا
باشه ای گفتم و دینو رو که با استخونش ور میرفت جلو هلش دادم
ارمیا_بدو پسر الان تئو سرمو میکنه
سوار آسانسور شدیم که تئو گفت
تئو_چه عجب توله
و بعدش نگاه تحسین آمیزی سرتا پامو انداخت
تئو_بهت سورمه ای خیلی میاد
لبخندی زدم و دستی رو گونش کشیدم
ارمیا_توام جذاب شدی لعنتی
و آروم رو لباشو بوسیدم
که همون لحظه دره آسانسور باز شد
از شانسه خوبمم نصفه مهمونا جلودره آسانسور بودن
خودمو عقب کشیدم و لبخنده دست پاچه ای زدم
که تئو نیششو باز کرد و خونسرد از آسانسور بیرون اومد
میدونستم عین خیالشم نیست
به اونایی که میشناختم سلام کردم و تئوام بعضیا رو بهم معرفی کرد
امشب شبه ساله نو بود و بابایه تئو مهمونیه بزرگی گرفته بود تا همه دوره هم باشیم
بعد ازین که سالمو احوال پرسیا تموم شد از جمع فاصله گرفتیم که چشمم به مایکلو سوزی خورد
با آرنج به تئو زدم و گفتم
ارمیا_تئو مایکل
که نگاهشو سمتی که گفته بودم داد و با دیدن مایکل نیشش باز شد
رفت جلو و از پشت زد رو شونش
مایکلم با دیدن تئو سرو صداش بالا رفت و محکم بغلش کرد
بعدم سوزی بغلش کرد
منم نزدیک تر شدم و با مایکو سوزی دست دادم
مایکل_پسر خیلی خوشتیپ شدی
و ادامه داد
مایکل_واقعا زوج جذابی هستین
که تئو بادی به گلو انداخت و با غرور گفت
تئو_چه میشه کرد دیگه
سوزی_بمیر خودشیفته
و روشو برگردوند
رو به مایکل کردم و گفتم
!ارمیا_آنجلا کجاست؟؟
مایکل_آلمان
ابرویی بالا انداختم که تئو گفت
تئو_آلمان؟؟
!اونجا چرا؟؟
مایکل_درسی مثلا
ولی من میدونم از پسرایه آلمانی خوشش میاد دیگه
روشون کراش داره
تئو خواست جوابشو بده که با صدایه مامانش ساکت شد
تئو_برم ببینم مامان چیکار داره
و رفت
ارمیا_دانشگاشو برد اونجا
!یا کلا رفته؟؟
همونجور که مشروب میخورد گفت
مایکل_نه کلا رفت
میگفت از فرانسه خوشش نمیاد
سری تکون دادم و از رو میز بار برایه خودم یک پیک پر کردم
با فکر کردن به اون روزا تازه یادم میومد چه سختیایی رو پشت سر گذاشتم
و همه اینا پخته ترم کرده بود
آروم آروم پیکو سر کشیدم و از تلخیه ودکاش صورتم جمع شد
همه چی درست شده بود و تو این دوهفته تمام خستگیم در رفت
زندگی دوباره روال عادی گرفته بود و من اصلا با این یکنواختی مشکل نداشتم
نگامو دور تا دور سالن چرخوندم که چشمام رو درخت کریسمس قفل شد
دورش پره کادو بود
اونقدر زیاد که تقریبا تموم تنش پوشیده شده بود
!تئو_به چی فکر میکنی توله؟؟
که هینی کشیدم و دستمو رو قلبم گذاشتم
ارمیا_ترسوندیم تئو
هیچی داشتم فکر میکردم چقدر زود تموم شد
تئو_آره زمان همه چیزو درست میکنه
اینم جواب صبرکردنات بود
و دستمو تو دستایه گرمش فشار داد
سرمو رو شونش گذاشتم و آروم زمزمه کردم
!ارمیا_یعنی خوابه تئو؟؟
با انگشت اشارش آروم رو لبام کشید و گفت
تئو_هیششش
اگه خوابم باشه تو یکی بیدار نمیشی
دیگه نمیزارم چیزی بهم بریزه
رو انگشتشو بوسیدم که اومد جلو و لباشو جایه انگشتش گذاشت
دوست نداشتم عقب بکشم یا بابت اینکه کسی میبینه اذیتش کنم
برایه همین آروم جوابه بوسه هاشو دادم
خوب که گازاشو گرفت سرشو عقب برد و چشمکی زد
تئو_حالا شدی پسر خوب
دستمو رو دستاش که دور کمرم قفل بود گذاشتم و آروم از دوره خودم باز کردم
و نگامو به نا کجا آباد دادم
دوست نداشتم با نگاهایه خیره بعضیا روبه روشم
تئو_نگاش کن
ارمیا یه بار دیگه اینجوری کنی میبرمت بالا همونجام نگهت میدارم
که با این حرفش چشمام گرد شد و برگشتم نگاش کردم
ازین دیوونه همه چی برمیومد
از میزه باره کنارش برایه خودش یک پیک پر کرد و با لبخند شروع کرد به خوردن
ارمیا_تئو زیاده روی نکنیا
تئو_چشم تو حرص نخور
وقتی اینجوری میگفت بیشتر نگران میشدم
میدونستم در برابر مشروب اختیار نداره و ولش کنن درحد مرگ میخوره
YOU ARE READING
𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍
Romanceماجرای تئو پسر فرانسوی و ارمیا که ی پسر ایرانی هستش و تازه به فرانسه اومده و توی کالج ی شهر کوچیک با تئو آشنا میشه😍 ژانر:عاشقانه،گی زمان آپ:نامشخص #love=1⭐ #lgbt=1⭐