😈😻greed😻😈

1.6K 205 4
                                    

کارایه ترخیصش زیاد طول نکشید و تقریبا نیم ساعت بعدش خونه بودیم
خوبیش این بود که تا آخر هفته کلاس نداشتیم و تئو میتونست استراحت کنه
وارد خونه که شدیم دینو شروع به کرد به پارس کردن
ارمیا_باشه باشه دینو آروم باش میدونم گشنته
حقم داشت از صبح چیزی نخورده بود
تئو رو کاناپه پخش شد و شروع کرد به سرفه کردن
هنوز لرز داشت و باید استراحت میکرد
غذای دینو رو دادم که با ولع شروع کرد به خوردن
از تو آشپزخونه داد زدم
ارمیا_تئو برو بخواب من برات دارو هاتو بیارم
که باشه ای گفت
نگاه نکردم ببینم رفته یانه و مشغول سوپ درست کردن شدم
اول خودمم قرص سرماخوردگی خوردم چون با اون لب تو لبی که بودیم اگه پیشگیری نمیکردم منم سرما میخوردم
با مرور خاطرات مورمورم شد و لبخندی ناخداگاه رو لبم نشست
خودمو جمعو جور کردم
این چه وضعش بود
دارو هارو با یه لیوان آب بردم تو اتاقش که با دیدن جایه خالیش تعجب کردم
!!ینی چی؟
کجا رفته؟؟
ارمیا_مگه نگفتم یه دقیقه بکپ باز کدوم گوری رفتی
لجباز
که صداش از تو اتاقم اومد
تئو_هیکلتو بیار اینجا عربده کش
رفتم تو اتاقم و پوکر به تخت زل زدم
لباساشو دراورده بودو رو تختم خوابیده داده بود
گوشیمم دستش بود
تئو_داروهامو بده دیگه
چشامو از این همه پررو بازیش گرد کردم و گفتم
ارمیا_اجازه هم خوب چیزیه
خیلی حق به جانب گفت
تئو_دیگه الان ماله منو ماله تو نداریم
من دلم بخواد شورتاتم پام میکنم
ارمیا_کثافته پلشت برو بمیر
و دارو هارو دادم دستش
!ارمیا_حالا چرا اومدی تو اتاقه من هیکلتو پخش کردی؟؟
تئو_از الان به بعد اینجا اتاقه جفتمونه
یکی کوبیدم تو پیشونیش
هنوز سرش داغ بود
ارمیا_هرفکر خامی تو کلت هست بریز دور
که بی توجه داروهاشو خورد و رفت زیر پتو
تئو_من مریضم باهام بحث نکن
به دینو که کنار پام واسته بود نگاه کردم
ارمیا_فکر کنم باید رو کاناپه بخوابی دینو
که پارس کرد و زل زد به تخت
تئو هم اصلا به رویه مبارک خودش نمیاورد
ارمیا_فقط چون مریضی باهات راه میام
تئو_مریضم نباشم رات میارم
که دیوثی گفتم
رفتم تو آشپزخونه سر سوپ و تو گوگل سرچ کردم تا چی بریزم توش که مفیدتر بشه
دیگه عادت کرده بودم به اینجور کارا
مجردی زندگی کردن این دردسرارم داشت
به قول تئو کدبانویی بودم
گرچه هروقت این حرفو میزد یه کتک حسابی میخورد
الان حالش خوب نبود که مراعاتشو میکردم
سوپو بار گذاشتم و نشستم جلو تلوزیون
تئو مسکن خورده بود و طبیعتا خواب بود
بهتر بود بخوابه برای ناهارش صداش میکردم
دینو کنارم نشست و سرشو گذاشت رو پام
کانالارو بالا پایین میکردم ولی در اصل فکرم تو خونه نبود
به نظرم اگه دانشگاه شروع میشد مسئله های فکریمم کمتر میشد
چون باید میچسبیدیم به درس
نفسمو با صدا بیرون فرستادم و آروم سره دینو رو ناز کردم
که آروم چشاشو بست و ریلکس کرد
_._._._._._._._دو روز بعد._._._._._._._._._
با صدایه آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
گوشیو خفه کردم و دستی به صورتم کشیدم
به تئو که تو بغلم خواب بود نگاه انداختم
دو روز میگذشت و سرما خوردگیش خوب شده بود
از وقتی که از بیمارستان اومده نمیزاره تنها بخوابم و میگه حتما باید پیشش باشم
گرچه تاحالا از بوسو بغل بیشتر نشده و به قول خودش پسر خوبیه
از رو تخت پاشدم و شلوارکمو پام کردم
امروز بعد از یه هفته باید میرفتیم دانشگاه و اصلا حوصله نداشتم
به خوابیدنای تا سر ظهر عادت کرده بودم
قدی کشیدم و رفتم دستشویی تا سرو صورتمو بشورم
داشتم مسواک میزدم که یهو دره دشویی باز شد
با دهن پر کفم به تئو نگاه کردم
تئو_سگ تو روحت ارمیا فکر کردم خواب موندم
دهنمو خالی کردم و مسواکو گرفتم طرفش
!ارمیا_ِد آخه کسخل من چرا باید تنهایی برم دانشگاه تورو بیدار نکنم؟؟
!!چرا ساعتو نگاه نکردی؟؟
تئو_گمشو گیج خواب پاشدم دیدم نیستی توقع نداری که بشینم برا خودم تحلیل کنم که چی ممکنه چی ممکن نیست
تا حدودی درست میگفت
شونه ای بالا انداختم
ارمیا_باشه حالا برو بیرون کار دارم
که شیطون اومد طرفم
تئو_خوب دوتایی باهم انجام میدیم
و دستشو انداخت دور کمرم
آروم زدم تو سرش

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon