💋Kisses at the university💋

1.8K 211 7
                                    

استاد_آقای موریس بیاین برای کنفرانس
با استرس جزوه و کیف لپ تاپمو برداشتم
ارمیا_میخوام یه مشت خر فهم آخر کلاس تحویلم بدی
بهش لبخندی زدم
سعی داشت استرسمو کم کنه
سیستمو راه انداختم و استایل درس دادنو گرفتم
هنوز دهن باز نکرده بودم که هندریک دستشو بالا کرد و بدون این که اجازه بگیره شروع کرد به حرف زدن
هندریک_آقایه موریس مفهومی توضیح میدید برای من که درس نمیخونم
بدون این که بهش توجهی بکنم درسو شروع کردم و رسما سوالای هندریک تمرکزمو بهم میریخت
هنوز یه ربع از تدریسم نگذشته بود که خیلی برای دهمین بار گالشو باز کرد
احساس میکردم این بیشتر از من درس خونده تا بتونه از توش این سوالارو دراره
!هندریک_میشه بخشه قبلو توضیح بدی؟؟
کلافه دستی رو صورتم کشیدم
تئو_میتونی آخر کلاس سوالاتو بپرسی
اینجا کلاس معلولایه ذهنی نیس که کلام به کلامو باز کنم
با این حرفم چند نفر خندیدن و قیافه استادم پوکر بود
اگه نمره کم میگرفتم مطمئنا یه بلایی سرش درمیاوردم
درسم که تموم شد استاد با لحنه خشکی ازم تشکر کرد
!!تئو_چطور بود استاد؟
همونجور که عینکشو رو دماغش تنظیم میکرد گفت
استاد_درس دادنت بی نقص بود و اطلاعاتت کامل تر
ولی یه تدریس خوب مدیریت کلاسو هم لازم داره
!!متوجهی که؟؟
شوک زده به زحماته دود شدم نگاهی انداختم
کونشو پاره میکردم پسره حروم زاده
دستامو مشت کردم و بایه تشکر سر جام نشستم
!ارمیا_چیشد تئو؟
شبیه گوجه شدی
دستمو کردم تو موهام و با پام رو زمین ضرب گرفتم
تئو_بخاطر اون پسره کونی ازم نمره کم کرد
گفت نمیتونی کلاسو اداره کنی
چشاش از تعجب گرد شد
!ارمیا_نهههه واقعا؟؟
سری تکون دادم و ساکت شدیم
استاد بعده یکم حرف زدن که هیچ کدومو نمیفهمیدم رفت بیرون
دوست داشتم الان هندریکو مثله سگ بزنم
داشتم وسایلمو جمع میکردم که یکی خودشو کبوند بهم و کلاسور و وسایلم پخش زمین شد
عصبی سرمو بالا آوردم که با قیافه نحسش مواجه شدم
ارمیا که میدونست الان میگیرم میزنمش دستمو گرفت و آروم گفت
ارمیا_بیخیال تئو کلاسو ببین همه دارن نگاتون میکنن دعوا را نندازی
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و یک قدم رفتم سمتش
تئو_کصنمک شدی
که نیش خندش رو لبش خشکید و بجاش اخم کرد
!هندریک_چیه از کجا میسوزی؟؟
تئو_یه بار دیگه به پروپام بپیچی جوری آدمت میکنم که برا ننه جونت تعریف کنی
آفریقاییه حروم زاده
که با این حرفم حمله کرد طرفم
منم که از اول قصدم همین بود مشتشو جا خالی دادم و یهو کوبیدم تو فکش
قشنگ صدایه کوبیده شدنه دندوناش روهم رو شنیدم
گیج عقب عقب رفت و با عصبانیت داد زد
هندریک_یه جور تلافی کنم که روزی هزار بار به گوه خوردن بیوفتی
کیفمو از رو صندلی برداشتم
خوشم میومد زورش بهم نمیرسه و فقط میتونه تهدید کنه
تئو_این گوه خوریا به تو نیومده
و فاک دادم سمتش که قیافش برزخی تر شد
با ارمیا رفتیم بیرون
!ارمیا_این چه کاری بود که کردی؟؟؟
تئو_خیلی پا پیچم میشد
ارمیا_تو عصبانی باشی هیچی حالیت نمیشه
هیچ کسو نمیشناسی
تئو_اینجوری بهتر شد
بیخیالش
تا آخرین کلاس دیگه هندریکو ندیدم و این خیلی خوشحالم میکرد
باید یکی میخورد تو صورتش تا بفهمه من مثله هالوهایه دورش نیستم
باید میرفتم با استاد صحبت میکردم تا نمره کاملمو بهم بده
برای اون کنفرانس خیلی زحمت کشیده بودم
بعد از کلی سرو کله زدن با استادم بالاخره راضی شد نمره کاملو بهم بده
و اینکه تمام مدت ارمیا ازم دفاع میکرد خیلی حس خوبی بهم میداد
رفتیم سمت پارکینگ تا بریم خونه
کنار ماشین که رسیدم نگاهی دور و ور انداختم
تئو_ارمیا هیچ کس نیس
و بایه لبخند شیطون نگاش کردم
ارمیا_اینجور نگاه نکن ریسکش زیاده
رفتم سمتش و چسبوندمش به ماشین
تئو_مهم نیس برام من فقط یه چیز حالیم میشه
هم خواست اعتراض کنه با لبام ساکتش کردم
خشن میبوسیدمش و لبشو گاز میگرفتم و میک می زدم و زبونمو تو دهنش بردم و همه ی دهنشو مزه کردم
چیزی نبود که بشه ساده از جلوش گذشت
آروم سرشو از سرم فاصله داد و همونجوری که نفس نفس میزد گفت
!!ارمیا_دیوث این وحشی بازیا چیه؟؟
تئو_به توچه دوس دارم
آروم زد تو سرم و هلم داد عقب
نشست تو ماشین منم نشستم پشت فرمون
تو مسیر جفتمون ساکت بودیم و فقط صدایه نفسامون میومد
البته خسته هم بودیم چون از صبح کلاس داشتیم و الان شب بود
ماشینو تو پارک کردم و رفتیم بالا
همین که وارد خونه شدیم دینو شروع کرد به پارس کردم و مثل همیشه پرید بغل ارمیا
ارمیا_سلام پشمالو
منم دلم برات تنگ شده بود
سوپیچو انداختم رو جاکفشی و رفتم لباسامو عوض کنم
خیلی خسته بودم و فقط تخت خوابو میدیدم
حتی حوصله غذا خوردنم نداشتم
لباسمو دراوردم و شلوارمو بایه شرت پاچه دار عوض کردم
!!ارمیا_شام میخوری؟
برگشتم سمتش
تو چارچوب در واستاده بود
تئو_نه خوابم میاد
توام لباساتو عوض کن بخوابیم
سری تکون داد
ارمیا_باشه
و و شروع کرد به لباس عوض کردن
رفتم تو تخت که ارمیام بعد از چند دقیقه اومد
بغلش کردم و تو چشایه سبزش نگاه کردم
آروم پیشونیشو بوسیدم
تئو_خیلی دوستت دارم
لبخند کوچیکی زد
ارمیا_منم دوستت دارم
و آروم رو لبامو بوسید
میدونستم که دیگه نمیتونم یه روز دوریشو تحمل کنم
چشامو بستم و به ریتم آروم نفساش گوش دادم
به ثانیه نکشیده خوابم برد
._._._._._._._._._._._._ارمیا._._._._._._._._._._._._._
از وقتی که وارد دانشگاه شده بودیم نگاها از رومون برداشته نمیشد
و این جفتمونو عصبی کرده بود
رفتیم سر اولین کلاس و من نشستم رو صندلی
ارمیا_دوست دارم چشاشون درارم
دارن میرن رو مخم
تئو_نمیدونم چه مرگشونه
با پام رو زمین ضرب گرفتم و عصبی دستامو تو هم قفل کردم
ینی چی شده که هرکی میاد اینجوری زل زل نگامون میکنه
انگار آدم کشتیم
اگه از خودم مطمئن نبودم به این جریان شک میکردم
تو فکر بودم که یکی از بچه هایه کلاس اومد کنار تئو
تقریبا باهم رفتو آمد داشتیم ولی خوب صمیمی نبودیم
به قیافه تئو نگاه کردم
هرلحظه عصبی تر میشد و احتمال میدادم تا چند دقیقا دیگه بترکه
چون از من تقریبا دور بود نمیشنیدم چی میگفتن
بعد از رفتن اون پسره تئو بلافاصله گوشیشو دراورد و ناباور زل زد به گوشیش
از جام پاشدم و رفتم کنارش
با چیزی که دیدم نزدیک بود چشمام از حدقه دربیاد
منو تئو بودیم که دیروز تو پارکینگ لب گرفتیم
باورم نمیشد
ارمیا_این...این چی...چیه
صفحه گوشیو خاموش کرد و عصبی غرید
تئو_هندریک حروم زاده
جوری کارتو جبران کنم که تو کف بمونی
!ارمیا_کاره اونه؟؟
سری تکون داد که باصدایی که شنیدیم برگشتیم سمت در
هندریک_به به زوج عاشق
از چشام آتیش میبارید تئو هم دسته کمی ازم نداشت
هندریک_اوه عصبی هستین
!دعواتون شده؟؟
و زد زیر خنده
!تئو_گوه خور رابطمونم هستی؟؟
که نیششو بست
هندریک_زبون درازی کنی بدترشو سرتون درمیارم
پس گالتو ببند
!تئو_الان چیکار کردی مثلا؟؟
!باید آبروم بره؟؟
منو ارمیا کار غیرطبیعی نمیکنیم که بابتش خجالت بکشیم
نیش خند صدا داری زد
هندریک_نظر تویه به قیافه رفیقتم نگاه کن
نمیدونم چجوری بودم ولی حالم خوب نبود
احساس میکردم همه با چشاشون میخوان سرزنشم کنن
از شاگرد ممتازایه دانشگاه این توقع رو نداشتن
از کلاس رفتم بیرون که تئو هم دنبالم راه افتاد
تئو_ارمیا واستا
باتوام واستا ارمیا
ولی دلم نمیخواست واستم
دلم میخواست از این نگاها فرار کنم
دستم از پشت کشیده شد و تئو نگهم داشت
!تئو_بهت میگم واستا کجا میری؟؟
ارمیا_ولم کن تئو
میخوام از دست این نگاها فرار کنم
تئو_ما کاره بدی نکردیم ارمیا که واسش ناراحت باشیم
اگه تا الانم مراعات کردم فقطو فقط برایه تو بوده
شاید تو تا ۱۷ سالگیت تو ایران بودی
و این چیزا برات غیر طبیعیه ولی اینجا فرانسست و از این چیزا ریخته
پس بس کن به خودت بیا
ارمیا_این حرفات نمیتونه تاثیری داشته باشه
قیافه هاشونو ببین ما دانشجوی ممتازیم مثلا
تئو_مگه ما دل نداریم
حرفات خیلی بی ربطه
دستمو از دستش بیرون کشیدم
ارمیا_خیلی نگاه میکنن ول کن دستامو
با این حرفم چشاش گرد شد و بلافاصله اخماش رفت توهم
تئو_چرا فیلمش ببینن
میخوام زندشو اجرا کنم
وبدون این که بزاره حرفشو تجزیه کنم در ثانیه لباشو گذاشت رو لبام
درست وسط محوطه دانشگاه داشتیم همو میبوسیدیم
نمیدونم چقدر وحشی بازی دراورد و با ولع بوسید ولی وقتی ازم فاصله گرفت تازه به خودم اومدم
تئو_حالا برای هرکسی دیده طبیعی میشه
تو ماله منی و همه باید به این موضوع عادت کنن
شوکه تو چشماش نگاه کردم
اینقدر محکم بوسیده بود لبام میسوخت
این پسر دیوونه بود و واقعا هیچی حالیش نمیشد
وقتی دید ساکتم دستمو کشید و بردم سمت کلاس
هنوز استاد نیومده بود و جایه شکر داشت
مثله همیشه ردیف جلو نشستیم و تئو جوری رفتار میکرد انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
ارمیا_بیا بریم خونه تئو سردرد شدم
تئو_غر بزنی همینجا میبوسمت دوباره
که خودمو عقب کشیدم و با ترس نگاش کردم
ازین دیوونه همه چی برمیومد
با خنده نگام کرد
تئو_هندریک ندونسته لطف کرد
ولی این کارشو جوری تلافی میکنم که تا چند هفته نتونه بیاد دانشگاه
خواستم جوابشو بدم که استاد وارد شد
احساس میکردم اینم یه جوری نگامون میکنه
به قیافه بی تفاوت تئو نگاهی انداختم
اصلا براش مهم نبود یا اینجوری وانمود میکرد
سعی کردم ازین فکرایه چرت درارم و درسو گوش بدم
ولی اصلا تمرکز نداشتم
کاشکی تئو میومد بریم خونه
دانشگاه شده بود مثله میدون جنگ
که اگه یکی از ما کنار میکشید یا کم میاورد بازنده واقعی بود
باید بزور خودمونو طبیعی جلوه میدادیم و لبخندایه فیکمونو حفظ میکردیم
انگار نه انگار اتفاقی افتاده
شاید تئو وارد بود ولی در اصل من در این مورد یه بی عرضه بودم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
با حرف تئو موافقم چیه خو مگه دانشجوهای ممتاز دل ندارن که عاشق همجنسشون بشن؟😠
شما چی؟
ب نظرم تئو بهترین کار و کرد 😁

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍Donde viven las historias. Descúbrelo ahora