این پارت و من دیشب آپ کردم ولی انگار واتپد همشو به هم ریخته پابلیش کرده 😿
پس درستش کردم و بازم آپش کردم
ببخشید❤
♡♡♡♡♡
با این حرفش لبخند شیطونی زدم و گفتم
!تئو_اگه تونستم چی بهم میدی؟؟
ارمیا_هرچیزی که قابله انجام دادن باشه
با این حرفش چشمام برقی زد
تئو_اوکی
....بشینو
که با سواله یکی از بچه ها حرفم نصفه موند
ارمیام همونجور خشک جوابشو داد
و بعد یکی از جزوه هاشو دراورد و شروع کرد به خوندن
به کلاس نگاه کردم که همه مشغوله جواب دادن بودن
دستمو گذاشتم رو رون پایه ارمیا که تکونی خورد
ارمیا_نکن تئو
شونه ای بالا انداختم و بی توجه آروم رونه پاشو مالیدم
چون سکویه استاد جلومون بود هیچی معلوم نمیشد و تنها چیزی که تغییر میکرد ریتمه نفسایه ارمیا بود
دستمو بالاتر بردم و گذاشتم وسط پاش که سرشو گذاشت رومیزه روبه روش و زمزمه کرد
... ارمیا_نکن تئو
......اذیت نکن لعنتی
که آروم خندیدم و بی توجه بهش فشار دستمو بیشتر کردم و آروم انگشتامو فشار دادم
قشنگ صدایه نفسایه کشیدشو میشنیدم و ازین که اینجوری شده لذت میبردم
سرشو بالا آورد و خمار نگام کرد
ارمیا_تو بردی تئو قبوله
..... فقط دستتو بردار
و دسته داغشو رو دستم گذاشت تا بس کنم
وقتی میدیدم اینقدر روش تاثیر دارم عشق میکردم
تئو_شب بهت میگم شرطو
و یه فشار دیگه دادمو دستمو جدا کردم
تا آخر کلاس سرم تو گوشی بود و با امیلی چت میکردم
بهش جریانو گفتم و اونم مثله خر ذوق کرد وقتی فهمید ارمیا موافقه
هنوز داشتم چت میکردم که ارمیا گوشیو از دستم گرفت و همونجور که چتارو نگاه میکرد گفت
!ارمیا_این چرا اینقدر خوشحاله؟؟
تئو_از کاپلای گی خوشش میاد
ارمیا_عجب
دختره خوبی به نظر میاد
و گوشیو داد دستم
_._._._._._._._._._._ارمیا._._._._._._._._._._._._
برگه هارو که جمع کردم با بچه ها رفتیم سلف تا چیزی بخوریم
مهدیار_میخوای این نمره هارو بدی به استاد
ارمیا_نه بابا
این مرتیکه فکر کرده من نوکرشم
خواستم درس مرورشه
که آرشام دستشو دور گردنم انداخت و گفت
آرشام_دمت گرم میدونستم کونی بازی درنمیاری
سری تکون دادم
ارمیا_مرسی
رژا_ولی من خوب دادم
آراد_گمشو دلیل نمیشه چون تو فقط خوب دادی بخواد خایمالی استادو بکنه
که دخترا چشماشون گرد شد
پونه_خیلی بد دهنی
و رژام با سر تایید کرد
پشت میز کنار تئو نشستم
تئو_این دردسرا تمومشه نامردم فارسی یاد نگیرم
و اخمی کرد
که آروم خندیدم
ارمیا_حرص نخور بگو خودم برات ترجمه میکنم
دهنشو باز کرد که شروین گفت
!شروین_چی میخوری تئو؟؟
!تئو_قهوه هاش خوبه؟؟
شروین_آره
مثله رفیقت میگیرم پس
و رفت
آراد_پایه این بریم بیرون بگردیم
بعد از دانشگاه
که شونه ای بالا انداختم
!ارمیا_تئو میخوای بریم بیرون؟؟
!تئو_کجا بریم؟؟
ارمیا_نمیدونم حالا معلوم میکنیم
که سری تکون داد و مخالفتی نکرد
داشتیم با بچه ها تصمیم میگرفتیم کجا بریم که با حرؾ تئو ساکت شدم و نگاش کردم
تئو_ارمیا بلیت برگشتتو بگیرم؟؟
ارمیا_من...نمی..نمیدونم
تئو_اول تو میری
بعد من
!یا میخوای برعکس باشه؟؟
!ارمیا_شب دربارش بزنیم؟؟
که سری تکون داد و با پاش رو زمین ضرب گرفت
دوست نداشتم فکر کنه نظرم برگشته ولی الانم وقته خوبی نبود
باید تمرکز میکردم
!آراد_چیشده؟؟
ارمیا_هیچی شاید برگردم فرانسه
که رژا با ناباوری گفت
!!!رژا_چی برگردی؟؟؟؟
چرا آخه
آرشام_چرا نداره
و رو به من ادامه داد
آرشام_کاره خوبی میکنی
از اولم نباید میومدی
تو هوشت خیلی بالاس
که با اومدن شروین بحث جمع شد
قهوه تئورو بهش دادم و دره گوشش گفتم
ارمیا_عزیزم من نظرم همونه که بوده
فقط شب بیشتر تمرکز داریم
قهوتو بخور اینقدر پکر نباش
که لبخندی زد و آروم آروم از قهوش خورد
!پونه_بریم برج میلاد؟
که همه موافقت کردن
منو تئوام حرفی نداشتیم
شروین_پاشین کلاس دیگه الان شروع میشه
که با حرف شروین بقیه ام پاشدن
به تئو که هنوز نشسته بود نگاه کردم
ارمیا_پاشو پسر اینقدر فکرتو مشؽول نکن
بیا الان که کناره همیم ناراحت نباشیم
از جاش پاشد و همونجور گفت
تئو_فقط استرس دارم
شاید اولین باره که برای انجام کاری اینقدر دلهره دارم
سرعتمون رو کم کردم تا عقب تر از بقیه باشیم
!ارمیا_به حرفامو قولام اعتماد داری؟؟
که خیلی قاطع گفت
تئو_آره
ارمیا_من قول میدم هرچی شد از نظرم برنگردم
و لبخندی زدم تا حرفم بیشتر تاثیر بزاره
دستمو گرفت و فشاره کوچیکی داد
تئو_باشه
من باورت دارم
_._._._._._._._._._._._._._._تئو_._._._._._._._._._._._
ساعت از یازده گذشته بود که رسیدیم هتل
وارد اتاق شدیم که ارمیا خودشو پرت کرد رو تخت
ارمیا_چقدر خوش گذشت
و قدی کشید
همونجور که لباسمو عوض میکردم گفتم
تئو_اگه زبونتونو میدونستم بیشتر خوش میگذشت
که نشست رو تخت و سرشو کج کرد
ارمیا_یادت میدم بابا
رفتم تو آشپرخونه و یک لیوان آب خوردم
گوشیمو برداشتم و نشستم کنار ارمیا
تئو_خوب ارمیا
تمام روزو منتظر الان بودم فقط
میخوای چیکار کنی؟!؟
که سرشو بالا اورد و با اون چشمایه نازش نگران نگام کرد
!ارمیا_خودت چه نظری داری؟؟
تئو_به نظر من که تو یه هفته بعد از من بیا
که اینجوری طبیعی ترشه
ارمیا_ولی الانم مامان بابا چیزی نمیدونن
آروم زدم تو پیشونیش و گفتم
تئو_میدونم عقل کل
ولی تو دیشب خونه نرفتی
امشبم نمیری
بعد یهو غیبت بزنه مامان بابات راحت میفهمن که این وسط یه جایه کار میلنگه دیگه
که متفکر نگام کرد
ارمیا_باشه این قبول
!ولی اگه یه درصد بابا اومد پاریس یا یکیو فرستاد ببینه پیشتم یانه چی؟؟
من نمیتونم بیام خونه قبلیمون
!تئو_چی فکر کردی؟؟
من برا اونجاشم نقشه دارم
میری خونه امیلی
که صورتش چروک شد
!ارمیا_من برم خونه یه غریبه که چی بشه؟؟
اصلا من نمیشناسمش
بریم پاریس اونجا موقت یه اتاق میگیرم
تئو_نه بابا غریبه نیست
تو نیستی خیلی شبا پیشمه
که با حالت صورت ارمیا تازه فهمیدم چه کسشری گفتم
.....ارمیا_اها
و لبخنده زوری زد
حقم داشت من پرونده سیاهی سر آماندا داشتم
رفتم نزدیکش و خوابوندمش رو تخت که سرشو چرخوند و نگاشو ازم گرفت
چونشو گرفتم و سرشو چرخوندم طرف خودم
!تئو_تو فکر میکنی من اون شبا با امیلی کاری داشتم؟؟
بدون رودروایسی حرف دلتو بگو
که تو چشمام نگاه کرد
حدقه چشماش میلرزید و این ناراحتیش دلمو میلرزوند
ارمیا_نه همچین فکری نمیکنم
که خم شدم روش و لباشو بوسیدم
آروم مک میزدم و دستمو گذاشتم رو رونه پاش
سرمو ازش فاصله دادم و دره گوشش زمزمه کردم
تئو_من بهت حق میدم هر فکری بکنی
من خودم این بی اعتمادیو به وجود آوردم عزیزدلم
خودمم درستش میکنم
تو بگو طرف امیلی نرو من نامردم برم
و با تموم شدن حرفم آروم گوششو بوسیدم
که بغلم کرد و سرشو کرد تو گودی گردنم
ارمیا_من باورت دارم لعنتی ولی گاهی اوقات از بعضی حرفات دلم میگیره
سرشو ناز کردم
تئو_من غلط کردم همچین حرفی زدم
امیلی یه شبم پیشم نخوابیده
حتی تو خونه شبا نمونده
فقط یکیه که تنهاییامو پر کنه
سرشو بالا آوردم و تو چشمام نگاه کرد
انگار میخواست بدونه چقدرشو راست گفتم
رو لباشو بوسیدم
تئو_راست میگم توله اینجوری نگام نکن
لبخند غمگینی زد و گفت
ارمیا_تئو حالا که اومدی دوباره همه خاطراتو زنده کردی
اگه پاشی بری من رسما دق میکنم
و دستاشو دور کمرم محکم تر کرد
تئو_من بدونه تو هیچ جا نمیرم
همیشه پیشت می مونم قربونت بشم
و تو گردنشو بوسیدم
چند دقیقه تو بغله هم بودیم
دوست داشتم جفتمون آرومشیم
همون آرامشی که خیلی وقت بود از دست داده بودیم
که یهو یاده صبح افتادم
و شیطون دره گوشش زمزمه کردم
تئو_ولی هرکارم بکنی شرط صبحو که باختی یادم نمیره
که ازم فاصله گرفت و مشکوک نگام کرد
!ارمیا_چی تو اون سرته؟؟
همونجور که لباسشو درمیاوردم گفتم
تئو_هیچی باور کن
فقط میخوام امشب من رو کار باشم
که چشماش گرد شد و گفت
ارمیا_نخیررررر دفعه آخر تو بودی
الان نوبت منه
که قهقه ای زدم
تئو_ببین خودت گفتی هرچیزی که قابل انجام باشه
که اینم قابل انجامه
من میتونم انجامش بدم
ارمیا_خیلی لاشیی
دیوث
و هلم داد اون ور که محکم تر چسبیدمش
ارمیا_ولم کن زورگویه لعنتی
نوبت من بودددد
گمشو اون ور اصلا امشب خبری نیست
من نمیخوام
تئو_آره عمم داغ کرده بود تو کلاس التماس میکرد ولش کنم
ارمیا_به عمت بگو داغ نکنه به من ربطی نداره
بازوهاشو گرفتم و گفتم
!تئو_باز باید دستاتو ببندم کارمو بکنم؟؟
پسرخوبی باش و قبول کن شرطو باختی
که زل زل نگام کرد و آبه دهنشو با صدا قورت داد
میدونستم این حالش برای یاداوری اون شبه
تئو_قربونت بشم که دستو پات شل میشه
خودتم میخوای هی مخالفت میکنیا
میتونم بلیت برگشتو برای چند روز بعد بگیرم یه شبم نوبت تو باشه
و کمربندشو باز کردم
ارمیا_یادت باشه نوبت من بشه پدرتو درمیارم
که چشمکی زدم و همونجور که شلوارشو درمیاوردم گفتم
تئو_تو فقط پدر درار
کیه مشکل داشته باشه
قهقه ای زد
که قهقشو با لبام خفه کردم و محکم بازوشو چنگ زدم
میکی به لباش زدم که دستاشو دور گردنم حلقه کرد و شروع کرد به همراهی کردن
خیس می بوسیدمش و با زبونم همه جای دهنشو مزه مزه می کردم
اومم عشق من معرکه اس
لبام و از رو لباش سر دادم و تا گردنش کشیدم که آهی کشید و موهامو چنگ زد
نیشخندی رو لبم اومد و شروع کردم به کبود کردن گردنش
پوست گردنش رو بین دندونام کشیدم و گازش گرفتم که آخه بلندی گفت و اسمم رو صدا زد :
تئو ...کبود نکن لعنتی
به حرفش توجهی نکردم و به مارک کردنش ادامه دادم
و ارمیا هم با آه و لذتی که از چشماش مشخص بود به هیکی هام جواب میداد
نمیتونستم تحمل کنم
این همه دور موندن ازش بد جوری وحشی و بی تابم کرده بود و باعث شده بود که بدون اینکه به چیزای دیگه فکر کنم دندونام و تو گوشت گردنش فرو کنم و مارک مالکیت بزنم
لبامو رو ترقوه اش گذاشتم و محکم مکیدمش که با درد نالید
سرمو بالا آوردم و به مارک های بنفش و ارغوانی نگاه کردم که روی پوست سفید گردنش خودنمایی می کردن
با دستاش صورتم و قاب گرفت و لباشو رو لبام کوبید و یه بوسه فرانسوی خیس دیگه رو شروع کرد زبونشو و لبام می کشید و همزمان لبمو میک می زد دستش و رو پهلوهام گذاشت و جامونو عوض کرد
حالا من زیر ارمیا بودم
شیطون تو چشام نگاه کرد که با کاری که کرد با شهوت به پهلوش چنگ زدم لبام و با لباش قفل کرده بود و بزاقشو تو دهنم میریخت
بعد یکم زبون بازی لبام و با صدای شهوتناکی از لباش جدا کردم و جامونو عوض کردم
نیپلشو میک محکمی زدم و بعد پهلوشو گاز گرفتم میخواستم وقتی میرم فرانسه جای دندونا و کیس مارکام رو بدن سفیدش بمونه و از فکرم بیرون نیاد دستمو از رو باکسر رو دیکش کشیدم و شروع کردم به مالیدنش سفت شده بود و پریکامش یکم باکسرشو خیس کرده بود باکسرشو گرفتم و پایین کشیدم و باکسر و از پاش دراوردم
که خودشو رو تخت بالا کشید و با چشمای خمارش بهم زل زد
_ عزیزم
سوالی نگام کرد
خودتو برام آماده کن
با این حرفم مثل انیمه ها گوشاش قرمز شدن و سرشو پایین انداخت :
اخه....
_سکسی من.... لطفاً
دستشو گرفتم و انگشتاش و تو دهنم بردم و شروع کردم به میک زدن
که آروم آه کشید و دستشو به سمت دیکش برد و شروع کرد به عقب جلو کردنش
وقتی فهمیدم کامل خیس شدن گاز ریزی از انگشتاش گرفتم و ولش کردم
باسنشو از تخت فاصله داد و انگشتش و رو سوراخ تنگ و صورتیش گذاشت و آروم فشار داد که انگشت فاکش واردش شد و ارمیا آه بلندی کشید
یکم عقب جلوش کرد و بعد انگشت دوم و هم وارد کرد
که آخی گفت و بعد چند لحظه انگشتاش رو تو باسنش قیچی وارد تکون میداد و آه میکشید
چشمام هر لحظه قرمز تر میشدن و دیکم داشت باکسرمو جر میداد به سمتش رفتم و انگشت فاکمو کنار انگشتاش فشار کردم و واردش کردم
که با درد کمرم رو چنگ انداخت و نالید:
توروخدا.... آهههه.... بسه ...میخوام... دیکتو می خوام دستمو رو دستش گذاشتم و انگشتاش و هماهنگ با انگشتم تکون دادم که بعد از چند ثانیه از لذت آه بلندی کشید و با نق گفت :
آیییی....تئووو.... آه
هلش دادم و انگشتامونو دراوردم
و بعد از اینکه لوب رو به سوراخش زدم دیکمو روش گذاشتم و ی ضرب فرستادم داخل که با درد هق زد روش خم شدم و چونش رو گاز گرفتم و جاشو مکیدم لبامو رو لباش گذاشتم و شروع کردم به بوسیدنش محکم تو سوراخش می کوبیدم و آه میکشیدم همونطوری که ضربه میزدم بدون اینکه دیکمو در بیارم کنارش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم و به حرکتم ادامه دادم:
+تئو...ت...تئو....آهههه...درد...داره
_هیششش عزیزم..آروم باش
پاهاشو تو شکمش جمع کردم و تو سوراخش محکم کوبیدم که با لذت آه کشید و خودشو بهم فشار داد
لاله گوششو و مکیدم و گاز گرفتم
+ تئو.... دارم میام
_بیا عزیزم...آههه واسه من بیا
دستم رو دیکش گذاشتم و شروع کردم به بالاپایین کردنش که با سومین حرکت آبش پاشید بیرون و آروم گرفت
حرکتامو سریعتر کردم و بعد چند لحظه حرکت جریان خون و به سمت پایین تنم حس کردم
دیکم و از سوراخش بیرون کشیدم و رو باسنش کام شدم
و آه بلندی کشیدم
رو لباش ی بوسه کوتاه زدم :
مرسی نفس تئو...عالی بودی
به سمتم چرخید و دستش و دور کمرم حلقه کرد:
ازت ممنونم عشقم تو هم خیلی خوب بودی
آروم بغلش کردم و با شنیدن آهنگ نفساش به خواب رفتم
YOU ARE READING
𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑚𝑒?🤤🔞😍
Romanceماجرای تئو پسر فرانسوی و ارمیا که ی پسر ایرانی هستش و تازه به فرانسه اومده و توی کالج ی شهر کوچیک با تئو آشنا میشه😍 ژانر:عاشقانه،گی زمان آپ:نامشخص #love=1⭐ #lgbt=1⭐