فصل دوممابقی طول مسیر، از چین تا آلمان را در تخت خواب گذراند. نه چیزی خورد و نوشید، و نه با سون صحبت کرد.
بالاخره به مقصد رسیدند.
مونیخ با پکن خیلی متفاوت بود؛ از همه لحاظ.
آب و هوا، مردمانش، زبان، فرهنگ، خیابان ها و ماشین ها، همه چیز.
حداقل جای شکرش باقی بود که کسی همراهش بود تا مراقبش باشد.دورانی که در موسسه بود توانسته بود تا حدود زیادی به دو زبان تسلط پیدا کند( اشاره شده در پارت یک) اما کشور آلمان به دلیل شرایط ویژه و سخت گیری هایی که برای مردمان بیگانه قائل می شد، هیچ کدام از زبان ها؛ حتی انگلیسی را هم قبول نمیکرد.
تمام مردمان آن جا باید فقط و فقط به زبان آلمانی صحبت می کردند.
خانه ای که سون در آلمان داشت، مانند خانه اش در پکن به سبک اروپایی ساخته شده بود که اتاق به اندازه ی کافی داشت که ییبو در یکی از آن ها بماند.
YOU ARE READING
Step father (Completed)
Fanfictionبا تو همه چی برام قشنگ تره... همه چی متفاوت تره... وقتی با توام دنیا رو جور دیگه ای میبینم... برام دیگه مهم نیست کجا باشم... چون بعد از اون اتفاقا تازه متوجه شدم عشق یعنی چی! عشق یعنی تو!!! پس تو هرجا بری...منم باهات میام! ای آن که آن چنان دوستت داش...