کار جدید

901 206 82
                                    

فصل اول

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فصل اول

ییبو: خوب حالا کی می خوای زمان قرارو مشخص کنی؟

جان: نمی دونم...باید روزی باشه که هم خودم سرم شلوغ نباشه هم اون.

ییبو: اوهوم درسته...کجا ببریمش؟

جان نفسش را بیرون داد : نمی دونم...یه جایی می ریم دیگه!

ییبو سریع گفت: بیا توی نت دنبال یه جای خوب بگردیم!

جان: توی نت؟ خب من خیلی رستوران های دیگه سراغ دارم که عالین...نیازی به نت نیست.

ییبو: واقعا؟؟ خب نشونم بده منم ببینمشون!

لبخندی زد: باشه!

صندلی اش را به کنار جان کشاند و تا حد امکان خودش را به او نزدیک کرد.

خود جان هم از این نزدیکی حس بدی نداشت!

جان در گوشی اش نام رستوران ها را جست و جو می کرد و اطلاعات به دست آمده را به ییبو نشان می داد.

ییبو به بهانه ای سمت گوشی جان خم می شد و دستش را روی پای جان می‌گذاشت (روی رانش) و جان هم از خجالت، زیر چشمی به دستش نگاه می کرد و لبانش را به داخل دهانش می کشید تا کمی از خجالتش را رفع کند!

همین که ییبو دستش را روی پای جان می گذاشت جان می توانست حرکات آرام و نوازش وارانه ی انگشتان ییبو را که روی پایش حرکت می کنند، ببیند و حس کند!

ییبو هیچ فرصتی را برای لمس کردن و نزدیک شدن به جان مفت نمی باخت. حتی اگر هم موقعیتی پیش نمی آمد، او خودش موقعیتی را می ساخت!

متوجه هستید که در یک رابطه هیچ چیز نباید یک طرفه باشد و همه چیز از جانب یک طرف تامین شود. به عبارتی هر عملی، عکس العملی خواهد داشت!

جان و ییبو هم نباید از این قاعده مستثنی باشند.

بعد از چند دقیقه همان طور که با یکدیگر مشغول بودند و دست ییبو هم چنان نوازش وارانه و آرام روی پای جان حرکت می کرد، جان هم دلش نیامد این توجه خاص و دلبرانه ی ییبو را نادیده بگیرد.

همان گونه که نگاهش به صفحه ی گوشی بود آرام دستش را به زیر میز برد، روی دست ییبو گذاشت و با انگشتان ظریفش روی دست ییبو کشید.

Step father (Completed) Where stories live. Discover now