فصل سومچانتو: شرکت سوبا یکی از عمده ترین تأمین کننده ی آلومینا و پترولیوم کُک برای ساخت آلیاژ و شمش های آلمینیوم در چین و حتی دیگر کشور های آسیا هست...ما مدیران و کارکنان کارکشته ای داریم که همیشه در حال گذروندن آموزش های لازم برای پیشرفت و گسترش ارتباطات ما با دیگر کشور های قدرتمند دنیا هستن و همین طور برای افزایش دسترسی ما به معادن غنی.
ییبو تحت تاثیر قرار گرفته بود. سری تکان داد: بسیار عالی.
چانتو: شرکت شیائو یکی از بهترین ها در چین هست... آلمینیوم هایی که شرکت شما تولید می کنه در چین رو درست نداره...جناب شیائو جان هم با تموم مهارتشون برای اداره ی هر چه بهتر شرکت، تصمیمات درست و به جایی می گیرن.
ییبو با شنیدن نام جان سرش را پایین انداخت که درخشش محسوسی در چشماش پدیدار شد. عاشق آن بود که همیشه نام معشوقش باعث افتخارش باشد!
چانتو: ما چندین مذاکره ی ناموفق با شرکت شیائو داشتیم ولی امیدواریم این بار، ایشون بتونن با ما کنار بیان.
ییبو ابرویی بالا داد: چطور؟؟
چانتو: لازمه ی تولید آلمینیوم با خلوص و مقاومت بالا و مقرون به صرفه با توجه به قیمت بازار، احتیاج به پیش ماده های نسبتاً ارزون و خوبی داره...و از اون جایی که قیمت ها بالا هستن، شرکت شیائو قادر به پرداخت این هزینه نیست...این افزایش قیمت هم به خاطر محدودیت دسترسی ما به معادن هست و دلیل دیگه ای نداره...ایشون هم با قیمت پیشنهادی ما موافقت نمی کنن.
ییبو در جواب سری تکان داد: درسته.
چانتو کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد: من می خوام به شما یه پیشنهادی بدم...اگر مایل بودید می تونید قبول کنید.
ییبو: حتما.
چانتو: من بهتون پیشنهاد کار در سِمت مدیر عامل رو در شرکت سوبا می دم...منتها با یه سری تفاوت ها.
ییبو با شک پرسید: چه تفاوتی؟؟
چانتو: با توجه به هوش و ذکاوت بالاتون، من قصد دارم شما رو به عنوان دستیار رسمی خودم آموزش بدم و ازتون انتظار دارم که بهترین خودتون رو نشون بدید که کنار هم بتونیم شرکت رو به رده های بالا تر برسونیم.
ییبو با نگاه کنجکاوش مدیر عامل را وادار به ادامه دادن صحبت هایش کرد.
چانتو که متوجه شد توانسته ییبوی نوزده ساله را تحت تاثیر قرار بدهد، ادامه داد: شما تواناییش رو دارید ولی باید آمادگی های لازم رو کسب کنید...من می تونم تشخیص بدم که آموزش های لازم به شما داده نشده ولی یقین داشته باشید این جا تموم این کاستی ها خیلی زود جبران می شن.
ییبو نگاهش را پایین داد و به فکر فرو رفت.
چانتو: شما قابلیت این رو دارید؛ پس شکی به خودتون راه ندید...در روز مصاحبه ی کاری هم در مورد حقوق و موارد دیگه صحبت می شه که پیشنهاد می کنم اصلا بابتش فکرتونو مشغول نکنید چون کاملا باب میلتون خواهد بود!
STAI LEGGENDO
Step father (Completed)
Fanfictionبا تو همه چی برام قشنگ تره... همه چی متفاوت تره... وقتی با توام دنیا رو جور دیگه ای میبینم... برام دیگه مهم نیست کجا باشم... چون بعد از اون اتفاقا تازه متوجه شدم عشق یعنی چی! عشق یعنی تو!!! پس تو هرجا بری...منم باهات میام! ای آن که آن چنان دوستت داش...