بازگشت به خانه

817 176 101
                                        

فصل سوم

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

فصل سوم

فردای آن روز، بعد از یک حمام سریعِ دو نفره، به خانه ی جدیدشان برگشتند!

متاسفانه یا خوشبختانه، جان به مدت یک ماه یک استراحت اجباری در پیش داشت.

اما خوشحال بود از آن که در این مدت ییبوی عزیزش کنارش است و می توانند با هم بدون هیچ دغدغه ای وقت بگذرانند.

ییبو تصمیم گرفته بود که انصراف نامه ای را خطاب به شرکت جگوار آلمان بنویسد، از آن جا خارج شود و با جان به شرکت خودشان برگردد؛ البته اگر جان باز هم با آمدنش مخالفتی نمی کرد که نکرد!

دیگر برایش مهم نبود که دستیار مدیر عامل باشد یا یک کارمند ساده. هر جا که جان بود او هم باید همان جا همراهش می بود.

جان، تصمیم ییبو را با شن در میان گذاشت.

شن هم در جواب گفته بود که ییبو می تواند بر سر منصب قبلی اش برگردد اما به یک شرط؛ آن هم این که در مدت این یک ماه، به طور کامل مراقب جان و شیائو کای باشد و اجازه ندهد که جان استرسی را متحمل شود!

.
.
.

ییبو تازه متوجه زیبایی خانه ی جدیدشان شده بود.

حیاطش، نمای فوق العاده اش، اتاق ها و باغچه ی کوچک و زیبایش.

به راستی که عشقش سلیقه ی عالی ای داشت. آن خانه بسیار باشکوه و زیبا بود.

اما باز هم آن سگ ها را در حیاط خانه دید!

ییبو با استرس، با دیدن سگ ها سر جایش خشک شد و گفت: وااای! جان...دوباره اینا!!!

جان خنده ای کرد و گفت: الان تازه اینارو دیدی؟! بچه ها...بیایین این جا!!!

هر پنج تا سگ با نهایت سرعتشان به سمت جان دویدند.

ییبو که این صحنه را دید، سریع پا به فرار گذاشت و پشت یکی از درختچه های کوچک قایم شد!

ییبو فریاد زد: جااان...بگو برن...من نمی تونم بیام پیشت!!!

جان در حال نوازش کردن آن ها بود که به آن پنج سگ گفت: بچه ها...برید پیش ییبو!!!

و این جا بود که هر پنج سگ با سرعت به سمت ییبو دویدند!

ییبو که آن صحنه ی ترسناک را دید با ترس فریاد کشید: وااااییییی!!! من داااارم خواب می بیمممم!!!

Step father (Completed) Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon