chapter 40:Black room

951 214 134
                                    

#چپتر_40

عنوان چپتر: "اتاق سیاه"

یک ساعت بعد از بازی هیجان انگیزشون هر دو بین پر هایی که کل خونه رو گرفته بود روی زمین دراز کشیده بودن.
به همین زودی خوشی توی دلش از بین رفته بود و جاش رو به استرس داده بود،
اگرچه که جیمین عادت داشت به خوشی های لحظه ای و تلخی های بی پایان!
پانیکا که با دقت تمام رفتار جیمین رو زیر نظر گرفته بود با دیدن رفتار کلافه اش پرسید:

_چیزی فکرتو درگیر کرده؟

جیمین بدون اینکه نگاهش کنه موهاش رو طبق عادت همیشگیش پشت گوشش زد:

_قبل از رفتن می‌خوام دوباره ببینمش

پسر کوچکتر نشست و به سمتش چرخید:

_کی رو؟

_اون مرد...پارک چونگ هی

مدتی سکوت شد و بعد پانیکا پرسید:

_چرا؟

جیمین هم نشست:

_حس میکنم هنوز حرف هایی هست که بخواهیم بزنیم، چون اون شب من فقط داد زدم و حس تنفر و خشممو روش خالی کردم درحالی که باید گوش میدادم که چی میگه

پانیکا به آرومی مشغول در آوردن پر های سفید از لای موهای پسر بزرگتر شد:

_اگه ببینیش اون قانعت می‌کنه که کنارش بمونی!

جیمین متقابلا پری رو از بین موهای پسر بیرون کشید:

_تو این مورد هیچ کس نمیتونه منو قانع کنه

پسر کوچکتر ترجیح داد در سکوت تماشاش کنه.
جیمین دوباره پرسید:

_چقدر دیگه وقت دارم؟

پانیکا با نگاه کوتاهی به ساعت جواب داد:

_اولین پرواز به کره چهار ساعت دیگه است، پرواز تو!

جیمین با تکون سر از جا بلند شد:

_پس وقت داریم یه چیزی بخوریم و اون مرد رو ببینم.

_اون مرد....چرا پدر صداش نمیکنی؟

جیمین درحالی که وارد آشپزخونه میشد با کنایه ابرو بالا انداخت:

_واقعا این چیزیه که میخوای توی این ساعات آخر درموردش حرف بزنیم؟

پسر کوچکتر با مکث جواب داد:

_خب...فکر کنم که هست!

از اونجایی که صبحانه نخورده بودن و الان به یه چیز سریع برای پر کردن شکمشون نیاز داشتن مواد پنکیک رو بیرون کشید. موهاش رو پشت گوشش زد و درحالی که دست هاشو میشست گفت:

_اون پدر من نیست پس چرا باید پدر صداش کنم؟

چرخید و همراه با خشک کردن دست هاش به پانیکا که اون سمت اپن همچنان روی زمین نشسته بود نگاه کرد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now