#چپتر_106
عنوان چپتر: "گریه نکن"
*پنج روز بعد*
با کلافگی پای آخرین قرار داد رو امضا کرد با خستگی روان نویس مشکی رنگ رو روی میز رها کرد.
سرش از شدت درد نبض گرفته بود و احساس میکرد چشم هاش هر لحظه قراره از حدقه بیرون بزنن.
نگاه خیره جونگکوک که برای ساعت ها روش متمرکز شده بود بیش از قبل آزارش میداد و حالا تنها چیزی که نیاز داشت یکم تنهایی بود!
پلک هاشو به هم فشردو با خستگی به پشتی صندلی تکیه زد.
فرستادن تهیونگ به پاریس برای مدیریت دیمنس کمی، فقط کمی از بار سنگین روی دوشش رو کم کرده بود اما فشار جسمی و روحی که اینجا به تنهایی تحمل میکرد داشت اونو از پا درمیآورد!
با باز شدن در اتاق آه ناله واری کشید و پلک باز کرد.
طبق معمول این چند روز سیوانگ وارد شده بود.
بلاخره تونست از شر نگاه خیره جونگکوک راحت بشه چون اینبار به جای اون سیوانگو زیر نگاه خیره و پر نفرتش گرفته بود.
پسر کوچکتر با لبخند روی لبش جلو اومد و فنجون توی دستش رو به سمت جیمین گرفت:_برات دمنوش آوردم عزیزم. برای سر دردت خوبه!
جیمین به آرومی فنجون رو گرفت و کمی ازش نوشید.
سیوانگ با پوزخند پیروزمندانه ای رو به جونگکوک که گوشه اتاق ایستاد بود چرخید و پشت صندلی جیمین قرار گرفت و مشغول ماساژ سر دردمند پسر شد.
جیمین با درد ناله کرد و پلک بست و سرشو به عقب تکیه داد تا انگشت های سیوانگ آزادانه تر پوست سرش رو لمس کنن:_آه خدای من...همونجا دقیقا همونجا
سیوانگ تا دقایق طولانی به ماساژ سرش ادامه داد و بعد دوباره چرخید و جلو اومد.
کمی صندلی جیمین رو عقب داد تا بتونه مقابلش روی میز بشینه و بعد دوباره با کمک پاهاش صندلی رو جلو کشید و خم شد و بوسه کوتاهی روی لبای جیمین نشوند و با لبخندی که تقدیم پلک های نیمه بازش کرد دست جلو برد و مشغول نوازش پیشونی و شقیقه هاش شد:_بیش از اندازه به خودت فشار نیار عشقم
جیمین تو سکوت به نوشیدن بقیه دمنوش ادامه داد و بعد فنجون خالی رو روی میز کنار سیوانگ گذاشت و به جلو خیز برداشت.
درحالی که مطمئن میشد جونگکوک این لحظه رو به چشم ببینه با لبخند سر جلو برد و بوسه عمیقی رو با سیوانگ شروع کرد.
پسر کوچکتر مشتاقانه توی بوسه همراهیش کرد و اجازه داد جیمین افسار بوسه شلخته شونو به دست بگیره.
جونگکوک با حرص نگاه از صحنه مقابلش گرفت و به زیر پاش دوخت اما انگار جیمین بازهم امروز قصد جونش رو داشت چرا که از عمد سر و صدای بیشتری به بوسه خیسشون بخشید و جونگکوک با مشت هایی که به هم فشرده میشدن سر چرخوند تا دنبال راه رهایی برگرده و با دیدن میزی که توی دو قدمیش بود و گلدون بلوری روش به چشم میخورد با رضایت ابرو بالا انداخت.
قدمی به سمت میز برداشت و بعد باشدت به پایه میز لگد زد.
میز به شدت لرزید و گلدون بلوری زمین خورد و با صدای بدی شکست.
سیوانگ با صداش وحشت زده بالا پرید و بوسه بینشون قطع شد.
جونگکوک با پیروزی لبخند به لب آورد که زیر نگاه خیره و پر حرف جیمین خیلی زود از بین رفت.
به سرعت توجیه کرد:
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]
Fanfiction"مولن روژ" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی،رمنس،انگست،اکشن،اسمات" کاپل: "کوکمین/جیکوک،سپ،ناممین،نامجین، چانبک" ~•~•~•~•~•~•~•~• با آرامش شمع مشکی رنگ رو روی سکو گذاشت: _از کدوم خدا حرف میزنی پدر؟ وجود خدا توی زندگی من حتی یک لحظه ام حس نمیشه! کشیش به...