𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]

chapter 68:Linda

#چپتر_68

عنوان چپتر: " لیندا "

با صدای آب چشم باز کرد و با گیجی سر بلند کرد.
نگاه خواب‌آلودش رو به آیان که کنار تختش ایستاده بود دوخت و بعد به سرعت سر جاش نشست.
پسر بزرگتر لبخند زد:

_صبح بخیر پدرخوانده

جیمین با شگفتی سر جاش نشست:

_حالت خوبه آیان؟

پسر بزرگتر سر تکون داد و روبدوشامبر رو بالا گرفت:

_به لطف پانیکا حالم خوبه.
اون برام یه دارو درست کرد که اثر لیدوکائین رو زودتر از بین ببره.

جیمین هم متقابلاً لبخندی تقدیمش کرد و از جا بلند شد و روبدوشامبر رو از دست پسر بزرگتر گرفت:

_تو تازه خوب شدی نباید می اومدی، برو استراحت کن و سیوانگ رو برای کارا خبر کن.

پسر بزرگتر درحالی که به سمت اتاق لباس می‌رفت گفت:

_قراره بری پاریس، پس خودم همراهیت میکنم.

وقتی آیان میخواست کاری بکنه حتی جیمین هم نمیتونست باهاش مخالفت کنه.
پس بدون حرف دیگه ای به سمت حمام رفت و وارد شد.
پانیکا درحالی که کمربند حوله رو می‌بست ابرو بالا انداخت:

_صبح بخیر آقای پر رو!
نمیگی شاید زیر دوش باشم؟

پسر بزرگتر بلند خندید و در حالی که شلوارش رو در می آورد گفت:

_اولا که اینجا خونه من، اتاق من و حمام منه پس هروقت دلم بخواد واردش میشم!
دوم اینکه تو چیز خاصی داری که من نباید ببینم؟
هرچی تو داری منم دارم!

پسر کوچکتر خندید و بعد از مشت آرومی که به بازوی جیمین کوبید از حمام خارج شد.
جیمین بی توجه به صدای صحبت پانیکا و آیان زیر دوش رفت و خیلی کوتاه دوش آب سردی گرفت.
از اونجایی که پانیکا حوله تن پوشش رو برده بود خودش حوله ساده رو دور کمرش پیچید و بیرون رفت.
پانیکا درحالی که لباس پوشیده بود جلوی پنجره ایستاده و طلوع آفتاب رو تماشا میکرد.
پسر بزرگتر به سمتش رفت و ازش گذشت.
کمرش رو به شیشه محکم پنجره تکیه داد و به پسر کوچکتر خیره شد.
پانیکا بی توجه به جیمین همچنان به بیرون زل زده بود تا طلوع رو تماشا کنه.
جیمین انعکاس طلوع رو توی چشم های آبی رنگ پسر تماشا کرد.
انگار که آفتاب از پس اقیانوس تیره چشم هاش بالا می اومد و همه جارو نورانی میکرد.
پانیکا بلاخره بی خیال تماشای بیرون شد و نگاهش رو به سمت جیمین چرخوند:

_به چی زل زدی؟

پسر بزرگتر با پوزخند جواب داد:

_به زیبایی هات!

پانیکا به آرومی خندید و دست هاشو به سینه زد:

_هرکی ندونه فکر می‌کنه سعی داری مخمو بزنی!