chapter 70:stop it

969 209 463
                                    

#چپتر_70

عنوان چپتر: "تمومش کن"

پول تاکسی رو داد و پیاده شد.
درحالی که پله های عمارت یونگی رو بالا می‌رفت گوشیش رو بیرون کشید و باهاش تماس گرفت.
یک زنگ کامل خورد و در کمال تعجب یونگی گوشی رو برنداشت!
درحالی که جلوی در این پا و اون پا میکرد دوباره تماس گرفت و بعد پنجمین بوق بلاخره یونگی گوشی رو برداشت اونم درحالی که کاملا نسبت بهش گارد گرفته بود:

_به نفعته موضوع مهمی باشه!

لحن کلافه و نفس نفس زدن های واضح پسر بزرگتر پوزخند عمیقی روی لباش نشوند.
بنظر می‌رسید اونو از یه کار مهم وا داشته بود:

_دست از تهدید کردنم بردار و بیا درو باز کن!

یونگی درحالی که از تخت پایین می‌رفت و باکسر و شلوارش رو از روی زمین برمیداشت غر زد:

_لعنت بهت جونگکوک نمیشد نیم ساعت دیگه پیدات میشد؟!

پسر کوچکتر با شیطنت خندید و گوشی رو قطع کرد.
چند دقیقه بعد در باز شد و یونگی اخمو با بدن برهنه عرق کرده و موهای نامرتب توی چهار چوب در ایستاد:

_واقعا دلم میخواد بکشمت!

جونگکوک ابرو بالا انداخت و با دست یونگی رو کنار زد و وارد عمارت شد:

_واقعا بابت محبتت ممنونم برادر!

یونگی چشم چرخوند و با آه کلافه ای به سمت آشپزخونه رفت:

_چرا انقدر زود برگشتی؟ مگه قرار نبود یک ماه بمونی؟!

درحالی که کت چرمش رو در می‌آورد و روی مبل سورمه ای مینداخت جواب داد:

_یه اتفاقی افتاد و مجبور شدم زودتر برگردم.

یونگی به رسم عادت قدیمیشون گلاس های کریستالی رو از شراب مرغوب سفید پر کرد و شیشه رو همونجا گذاشت و با برداشتن گلاس ها به سمت جونگکوک که حالا روی مبل نشسته بود رفت.
گلاس رو به‌دست پسر کوچکتر داد و درحالی که محتوا گلاسش رو تفریحانه میچرخوند روی مبل مقابل جونگکوک نشست.
پسر کوچکتر بدون اینکه بنوشه گلاسو روی میز مقابلش گذاشت و پرسید:

_جیهوپ کجاست؟

یونگی کمی از شرابش رو نوشید و جواب داد:

_رفت دوش بگیره بعدم بخوابه

جونگکوک با حرکت سر تایید کرد و بعد از تر کردن لبهاش دست هاشو بهم گره کرد و با لحن جدی شروع کرد:

_باید باهم صحبت کنیم

یونگی خیلی زود با حس این جو سنگین گلاس رو روی میز گذاشت و با بالا کشیدن بدنش صاف نشست:

_گوش میکنم

پسر کوچکتر با جدیت شروع کرد:

_میخوام خلاصه بگمش. هرکاری که داری توی دیمنس می‌کنی رو تمومش کن!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now