#چپتر_114
عنوان چپتر: "آروم باش"
با ورود به اتاق نگاهش رو به سمت تخت چرخوند اما با ندیدن جیمین با بهت جلو رفت و صداش زد:
_جیمین؟
_اینجام.
صدای جیمین از اتاقک لباس اومد و باعث شد جونگکوک با عجله به همون سمت قدم برداره.
درست همونطور که انتظار داشت جیمین درحال پوشیدن لباس بود و اون لحظه داشت به آرومی دکمه های پیراهن مشکی رنگش رو میبست
جونگکوک میتونست چهره جمع شده از درد جیمین رو به وضوح ببینه.
با نگرانی جلو رفت و با گرفتن مچ های پسر کوچکتر اون رو از حرکت وا داشت:_چیکار میکنی؟
جیمین نفسی گرفت و سعی کرد به سوزش زخم بازوش که حالا زیر آستین پیراهن مخفی شده بود بی توجهی نشون بده:
_برای مراسم حاضر میشم.
جونگکوک به آرومی آهی کشید و با نرمی سر جلو برد و پیشونیش رو به پیشونی جیمین تکیه داد و پلک بست:
_نیازی نیست بیای، من ممنونتم عزیزم اما تو باید استراحت کنی!
جیمین لبخند محوی روی لب نشوند و دست سالمش رو از بین انگشت های جونگکوک بیرون کشید و به پشت سر پسر بزرگتر رسوند و انگشت هاشو بین موهای پسر فرو برد و حامیانه نوازش کرد:
_میخوام کنارت باشم!
میدونم که نیاز داری یکی کنارت باشه.جونگکوک با همون پلک های بسته کوتاه خندید:
_دیگه نه.
الان خوبم، دوباره خودمم!پسر کوچکتر با حدسی که توی سرش میچرخید پیشونی هاشون رو جدا کرد و با نگرانی محوی پلک باز کرد:
_بهم نگو که...
جونگکوک بین حرفش پرید و جمله اش رو کامل کرد:
_اره، قرصامو قطع کردم
پسر کوچکتر با آه تاسف باری خیلی کوتاه پلک بست و دستشو از میون موهای پسر بیرون کشید و عقب گرد کرد.
تو سکوت تلاش کرد تا افکارش رو کنار هم بچینه اما جونگکوک زودتر لب باز کرد:_جوری نشون نده انگار ناراضی هستی!
تو خودت بهم گفتی قطعشون کنم.جیمین دست سالمش رو بلند کرد و موهاش رو با دست بالا داد:
_منظور من این نبود جونگکوک!
من فقط...پسر بزرگتر قبل از اینکه بهش اجازه توجیه کردن بده به جلو قدم برداشت و دوباره به مچ های پسر چنگ زد و اونو به عقب هل داد و کمرشو بی هیچ رحمی به در شیشه ای کمد کوبید.
برخورد محکم کمر جیمین به شیشه و تکون شدید بدنش زخم عمیق گردن و بازوش رو سوزوند و ناله اش رو در آورد.
جونگکوک خیلی زود تغییر مود داده بود!
علائم بیماریش به همین زودی رخنمایی میکرد.
جونگکوک خیره به چشم های دردمند جیمین غرید:
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]
Fanfiction"مولن روژ" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی،رمنس،انگست،اکشن،اسمات" کاپل: "کوکمین/جیکوک،سپ،ناممین،نامجین، چانبک" ~•~•~•~•~•~•~•~• با آرامش شمع مشکی رنگ رو روی سکو گذاشت: _از کدوم خدا حرف میزنی پدر؟ وجود خدا توی زندگی من حتی یک لحظه ام حس نمیشه! کشیش به...