#چپتر_146
عنوان چپتر: "روز جدید"
بوی دوست داشتنی قهوه و نون تست و مربای هویج اتاق رو پر کرده بود و جونگکوک درحالی که سینی توی دستشو روی تخت، کنار تن برهنه و پنهان شده جیمین بین ملافه های سفید تخت میذاشت با خوشرویی صداش کرد:
_عشقم؟
جیمین با غر غر کوتاهی تو جاش چرخید و جونگکوک به سمت پنجره اتاق قدم برداشت و درحالی که پرده آبی آسمونی رو عقب میکشید گفت:
_خواب کافیه عزیزم!
جیمین باز هم بی محلی کرد و به خواب نازش ادامه داد.
حسابی خسته بود؛ سنگینی مراسم و فشار عصبی که دیشب روش بود به یک سمت و سکس طولانی مدتشون بعد از برگشت به خونه هم به یک سمت!
جونگکوک کنار سینی لب تخت نشست و موها و گونه پسر بزرگتر رو نوازش کرد و با لبخند گفت:_ پاشو چشمای قشنگتو نشونم بده زندگیم
در پایان حرفش خم شد و چندین بوسه به سر و صورت پسر هم زد و جیمین درحالی که یک چشمشو باز کرده بود غر زد:
_خوابم میاد، درد دارم!
کار همیشه اش بود، حتی اگه واقعا اونقدرا هم درد نداشت بازم میگفت درد داره تا اون توجه دیوانه وار و دوست داشتنی جونگکوک نسیبش بشه.
از عشقی که اون بهش میداد خوشش می اومد.
جونگکوک با حوصله تست رو برداشت و روش مربا مالید:_باشه عزیزم بزار برات تست رو آماده کنم بعد میام ماساژت میدم
روی هر دو تست مربای هویج و گیلاس مالید و اونها رو به سینی چوبی قلبی شکل برگردوند.
از جا بلند شد و تخت رو دور زد و وسط تخت رفت و نشست و دستاشو به نشونه آغوش برای جیمین باز کرد.
پسر بزرگتر با رضایت همونطور کاملا برهنه از زیر ملافه ها بیرون زد و روی پاهای دراز شده جونگکوک، رو به پسر کوچکتر با همون پلک های بسته نشست و پاهاشو دور کمر جونگکوک قفل کرد.
پسر کوچکتر تنها شلوار به پا داشت و اون لحظه جیمین تنش رو به سینه و شکم گرم و برهنهی جونگکوک تکیه داد وبا آویزون کردن دست راستش از روی شونه جونگکوک، سرشو روی شونه دیگه پسر کوچکتر گذاشت و با خوابآلودگی پلک بست.
جونگکوک یا ملایمت نون تست رو برداشت و به سمتش گرفت:_بگیر عشقم
با مکث دست چپش رو بلند کرد و تست رو گرفت و بدون اینکه پلک باز کنه یا سرشو از روی شونه پسر کوچکتر بلند کنه به تست گاز زد.
جونگکوک با رضایت دست هاشو به کمر پسر رسوند و مشغول ماساژش شد.
با ملایمت رون های کبود از رد انگشت ها و کیس مارک هاش، راستای کمرش و حتی باسنش رو ماساژ داد و جیمین بعد از جویدن آخرین تیکه از تستش با حالتی بچگانه غر زد:_تموم شد!
یکی دیگه میخوامجونگکوک آروم خندید و تست جدیدی به دست پسر داد.
عاشق وقتایی بود که جیمین اینجوری رفتار میکرد.
دلش ضعف میرفت برای رفتار کیوت و دوست داشتنیش!
انقدر شیفته این حالت بود که تست که هیچ، اگر جیمین با این لحن جونشم میخواست بدون لحظه ای تردید تقدیمش میکرد!
دست هاش دوباره مشغول ماساژ تن پسر شد و جیمین که تقریبا خواب از سرش پریده بود تو همون حالت پرسید:
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]
Fanfiction"مولن روژ" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی،رمنس،انگست،اکشن،اسمات" کاپل: "کوکمین/جیکوک،سپ،ناممین،نامجین، چانبک" ~•~•~•~•~•~•~•~• با آرامش شمع مشکی رنگ رو روی سکو گذاشت: _از کدوم خدا حرف میزنی پدر؟ وجود خدا توی زندگی من حتی یک لحظه ام حس نمیشه! کشیش به...