اسپشلچپتر_2
عنوان چپتر: "جین"
سلام به همه. به دومین قسمت از برملا کردن رازهای مولن خوش اومدین.
مولن روژ رازهای زیادی داره که من از هر کدوم اونها بارها و بارها نشونه های کوچیک و بزرگ بهتون دادم و امروز قراره دومیش رو به طور کامل و واضح بهتون بگم.
این مطلب کمی طولانی و ازتون میخوام با صبر و حوصله بخونیدش تا درک زندگی سوکجین براتون راحت تر بشه.توی داستان تا حدی با گذشته جین آشنا شدین اما الان درکنار هم میچینیمش تا بهتر متوجه بشین.
سوکجین دارای ملیت تماما کره ای هست.
مادرش حسابدار یه شرکت توی کره بوده و پدرش یه افسر ساده پلیس.
سه سال بعد از ازدواجشون اونها جین رو به زندگیشون اضافه میکنن و مادرش بخاطر مشغله های بچه داری کارش رو کنار میزاره.
تا حدود دو سالگیش توی کره بزرگ شده اما بعدا به دلیل انتقالی گرفتن پدرش به پاریس به اونجا میرن و جین اونجا بزرگ میشه تا دوازده سالگیش.
وقتی وارد دبیرستان میشه از همون اوایل توجهش به نامجون که اون زمان سال بالایی جین محسوب میشده جلب میشه و بعد از یکسال بلاخره با نامجون دوست صمیمی میشه
«قابل توجه که تعداد کره ای های اون مدرسه سر هم شاید به ده نفر هم نمیرسیده»
جین از یکی دو سال قبلش میدونسته که به طرز عجیبی نسبت به دختر ها بی میله و در عوض گرایش شدیدی نسبت به پسر ها داره اما دلیلش رو نمیدونسته تا زمانی که وارد دبیرستان میشه و راجب گرایش های ال جی بی تی میفهمه و متوجه میشه علاقه عجیبش به نامجون تحت گرایششه.
اما چیزی به نامجون نمیگه چون نه تنها اون به جین به چشم یه دوست نگاه میکنه بلکه به جیمین هم علاقه داشته و درموردش با جین صحبت میکرده.
توی این مدت پدر جین طی سالها ترفیع گرفته و حالا پرونده محرمانه یک باند رو به عهده گرفته و تا حدودی موفق به کشف اطلاعات بیشتری شده.
دیمنس هم ساکت نمیمونه و با استفاده از رابط هاش خونه افسر کیم رو پیدا میکنه و سراغش میره.
اونها برای مدت طولانی زن و شوهر رو شکنجه میدن تا بفهمم اطلاعات به جای دیگه ای درز کرده یا نه و بعد وقتی از همه چیز مطمئن میشن و مادر و پدر جین میمیرن اونا گاز و بنزین توی خونه پخش میکنن و منفجرش میکنن که هم طبیعی باشه هم هیچ ردی باقی نمونه.
جین اون موقع شونزده ساله بوده و وقتی دوست پدرش تمام قضیه رو بهش میگه قسم میخوره که اتاق بگیره و این باند رو متلاشی کنه.
از اونجایی که اون زمان به سن قانونی نرسیده بوده و نیاز به سرپرست قانونی داشته مادربزرگ و پدربزرگش اونو به کره برمیگردونن و جین از همون زمان رشته اش رو به رشته نظامی تغییر میده و تحقیقات پدرش رو مخفیانه ادامه میده تا جایی که متوجه میشه نامجون هم به باند مربوطه و حسابی به هم میریزه و از خونه میزنه بیرون و میره به یه بار و مست میکنه.
توی گیجی و بهم ریختگی با یه مرد آشنا میشه و بی توجه به عاقبتش اونو با خودش به خونه میبره و شب رو باهاش میگذرونه و صبح روز بعدش وقتی مادر بزرگ و پدر بزرگش تو اون وضعیت پیداش میکنن عصبی میشن و مجبورش میکنن ازدواج کنه.
طی مدت زمان کمی به ناچار با دختری به اسم ریوجین که انتخاب اونا بوده ازدواج میکنه و بعد از یکی دو سال بی توجهی به ریوجین اونا تحت فشار میزارنش که بچه دار بشه و خب این اتفاق هم می افته توی سن بیست و سه سالگی پدر میشه و صاحب یه دختر به اسم جنی میشه.
تو این مدت با اطلاعاتی که از دیمنس به دست آورده به مافوق هاش گزارش میده و درخواست انتقالی میکنه و اونا هم قبول میکنن و جین همراه همسر و فرزندش دوباره به پاریس برمیگرده.
با برگشت به پارس سرش حتی از قبل هم شلوغ تر میشه و گاهی تا سه چهار روز خونه نمیاومده برای هم ریوجین هم کلافه میشه و باهاش دعوا میکنه و بحث طلاق رو پیش میکشه و از اونجایی که هر دو از اول هم با اجبار باهم ازدواج کرده بودن راضی میشن و از هم جدا میشن.
اون موقع جنی دو سالش بوده و جین بخاطر شغل پرخطرش و ترس از اتفاقی که برای مامان و باباش افتاده تمام روابطشون رو از بین میبره و با کمک پلیس تمام پیشینه اش رو پاک میکنه که خانواده اش در خطر نیوفتن و فقط ماهی یکی دو بار میرفته و به جنی سر میزده.
جین برای نزدیک شدن به نامجون تصمیم میگیره به عنوان نفوذی به کمپانیش بره و اون موقع با تهیونگ آشنا میشه و متوجه میشه تهیونگ برادر جیمینه و اینجوری با یک تیر دو نشون میزنه.
برای مدت ها نامجون رو زیر نظر میگیره و خب طبیعتاً زمان هایی که با جیمین بوده هم دیده و همون موقع ها به چند نفری که از دور جیمین رو زیر نظر میگیرن مشکوک میشه و یه روز هم متوجه چونگ هی میشه.
برای همین دنبال این قضیه هم میگرده و متوجه میشه که جیمین پسر کاترینا ذلدین و پارک چونگ هی و ربطی به مافیا روسیه داره و اونا منتظرن که جیمین رو به روسیه برگردونن
اگه یادتون باشه توی چپتر چهارده به این قضیه اشاره شده بود که میتونید اون تیکه رو اینجا بخونید:
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]
Fanfiction"مولن روژ" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی،رمنس،انگست،اکشن،اسمات" کاپل: "کوکمین/جیکوک،سپ،ناممین،نامجین، چانبک" ~•~•~•~•~•~•~•~• با آرامش شمع مشکی رنگ رو روی سکو گذاشت: _از کدوم خدا حرف میزنی پدر؟ وجود خدا توی زندگی من حتی یک لحظه ام حس نمیشه! کشیش به...