« دوستت دارم...
على رغم وجود بحرانها...
على رغم آن چه منطق عقلم و فلسفه ها میگويند.
حتی اگر رويا باشی...
حتی اگر توَهم باشی...
و حتی اگر آيندهیِ ديگران باشی 💔 »#ناشناس
_____
فصل دومامروز روز متفاوتی برای دو قلمروی فرمانروایی جاوانا و کالمن بود.
شاید هیچ گاه، هیچ یک از ساکنین این دو قلمرو شاهد چنین حال و هوایی در سرزمینشان نبودند.
حکم شاهان، در هر دو قلمرو به سایر افراد، مقامات و اقدام کننده ها رسانده می شد و به هر یک متذکر می شد که اگر خلاف متون حکم عمل کنند، بی شک مجازات خواهند شد.
بسیاری پس از شنیدن حکم و تذکرات، تصمیم داشتند که مطابق با دستورات شاه پیش بروند؛ حالا چه با اشتیاق و یا چه با اکراه و اجبار.
اما بودند عده ای هم به محض آن که حکم را می شنیدند، لب به اعتراض باز می کردند و حتی دست به کار هایی خشونت آمیز می زدند.
این دقیقاً همان رخداد و واکنشی بود که همگی انتظارش را می کشیدند.
خوشبختانه بسیاری از گروه های ضد و سرکوب کننده، از چندین روز پیش به مناطق مختلف رهسپار شده و شروع به اقدام کرده بودند.
هنوز ابتدای مسیر بودند و برای رسیدن به تعادل، زمان ها و انرژی ها نیاز بود.
در بین این کشمکش های تازه متولد شده، ظاهراً تنها جاوانا و کالمن بودند که در سخت ترین شرایط به سر می بردند.
شاهان و مقام داران، بایستی از تمام تدابیر و توان خود برای ثابت نگه داشتن شرایط و تعویض پایه های قدیمیِ سرزمین خویش استفاده می کردند.
و متأسفانه انجام چنین کاری به سال ها زمان نیاز داشت که حتی از همان دیروز، جلسات متعدد، خسته کننده و طولانی مدتِ درباریان شروع شده بود!
جو قصر جاوانا و کالمن در روز اول و دوم، چنان پر رفت و آمد و شلوغ شده بود و چنان جو سنگین امنیتی برای شاهان و درباریان حاکم بود و به قدری تعداد ملاقات ها، اعتراض ها و اعلام همیاری ها فراوان شده بود که هیچ کس فرصتی برای سر خاراندن نداشت!
ییبو و جان، در دو روز گذشته نتوانستند یکدیگر را ببیند و حتی برای رخدادی که پیش آمده بود چاره ای بی اندیشند.
در کنار تمام این وظایف کمرشکن، ذهنشان مدام مشغول احساسات و استرس یکدیگر بود.
خوشبختانه، تنها زمانی از آن زندان فکری و وحشت آور خلاص می شدند که به امورات حکومتی می پرداختند.
در غیر این صورت، تنها کافی بود که برای دقیقه ای تنها شوند!
جاوانا در این دو روز گذشته نه ملاقاتی با مقام داران الیفیا داشت و نه با شاهْ آلفای ویگان.
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fanfictionداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...