🔥دوزخی3🔥 قسمت هفتاد و دو

104 41 42
                                    

قلمروی فرمانروایی جاوانا

پس از همراه شدن لئون و تریوس با یکدیگر، آن ها به اتاق شخصی لئون، راهنمایی شدند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پس از همراه شدن لئون و تریوس با یکدیگر، آن ها به اتاق شخصی لئون، راهنمایی شدند.

لئون پس از پوشیدن لباسی راحت، روی تخت و در آغوش آلفایش قرار گرفت.

او متمایل به سمت تریوس، در آغوشش خوابیده بود.

مو های خرمایی رنگ و لطیفش که رایحه ی وانیل و ریحان از آن ها متساعد می گشت توسط انگشتان دست تریوس، نوازش می شد.

باز به مانند قبل، فضای گرم و دو نفره ی آن ها توسط پرده های تقریباً نازکِ تخت، محاصره و محدود می شد.

شومینه ی اتاق نیز روشن بود و روشنایی و گرمای دلپذیری به اتاق می بخشید.

آسمان، هم چنان ابری و سرد بود و خبر از آن می داد که به زودی، بارشی در راه خواهد بود.

تریوس، محو تماشای چشم های خواهان و زیبای امگایش بود. بدون آن که ذره ای حرکت دستش را متوقف کند، با لطافت و صبوری او را نوازش می کرد.

چشم های سبز رنگ لئون، به وضوح خسته تر و خواب آلود تر می شدند اما او تمام تلاشش را به کار می برد تا هم چنان، بیدار بماند!

تریوس که شاهد تلاش بی سابقه ی او بود، لبخند روی لب هایش را گسترش داد و پس از گذاشتن بوسه ای به روی پیشانی اش، لب زد: من پیشتم عزیزم!...راحت بخواب!

شنیدن این جملات برای لئون، بسی دلگرم کننده و لذت بخش بود.

او به معنای واقعی به حضور آلفایش در چنین شرایطی، نیازمند بود.

با بودن در کنار تریوس، به این فکر می کرد که خوشبخت ترین و دلشاد ترین امگای ماورا است.

با اتمام جمله ی تریوس، پلک آرامی زد و با صدایی تقریباً خواب آلود گفت: خوابم نمیاد!

تریوس، خنده ای کوتاه و با لذت سر داد و گفت: باشه!...پس خودم می خوابونمت!

با دیدن دندان های درخشان و آن لبخند خیره کننده، لئون نیز لبخند درخشانش را به نمایش گذاشت.

اما پس از اتمام لبخند، چهره اش تغییر یافت.

سایه ای از نگرانی و شک در چشمانش نشست که تریوس با تردید پرسید: چی شده عزیزم؟

Dweller Of Hell Where stories live. Discover now