پایان فصل اول دوزخی
⊱این انتظار که تا زمانی که عشقی برابر دریافت نکنم عاشق نمی شوم، ممکن است یک عمر طول بکشد!
#لئول بوسکالیا
---------------
چندین روز از خبر بهم خوردن مراسم ازدواج شاه ییبو و کمک بی سابقه ی جادوگران به آن ها گذشته بود.
از آن روز به بعد، دیگر مفهوم خواب یا استراحت برای هیچ کس معنایی نداشت؛ چرا که همگان چنان در سایه ی خوف و وحشت فرو رفته بودند و بیم داشتند که مبادا آنان هم به سرنوشت خون آشامان دچار شوند و افرادشان را از دست بدهند.
خون آشامان تعداد قابل توجهی از افراد و مردمانشان را از دست داده بودند.
چنین قتل بزرگی در تمام طول تاریخ کالمن بی سابقه بود.
چندین و چند روز، خون خواران برای افرادی که هیچ اثری از آن ها پیدا نکرده بودند گریه و عزاداری می کردند.
از افراد مقیم و غیر مقیم، کسی نبود که عزیزی را از دست نداده باشد.
کالمن، به رنگ سیاهی مطلق در آمده بود و چند شبانه روز، خاکستر های اجساد در آسمان به پرواز در آمده و به همه جا سر زده بود.
همین خاکستر ها که به عنوان خاک مردگان از آن یاد می کنیم تمامی اماکن و زمین کالمن را می پوشاند، حتی به زندگان هم سر می زد و روی صورتشان می نشست.
بماند عده ای که با امر ازدواج شاه مخالف بودند هم چنان، این مورد را گوشزد میکردند که ملکه ی جدید منحوس است و دربار کالمن و شاه ییبو بایستی همه چیز را لغو کرده و اختیارات ملکه و خانواده اش را از آن ها پس بگیرد!
همین افراد در کنار سایر افراد فرصت طلبِ دیگر قیام کرده و هرج و مرج به پا کرده بودند و هر آن که را که موافق و حامی ملکه ی جدید بودند، سر به نیست می کردند.
کالمن تقریبا به روی هوا رفته بود اما این به آن معنا نبود که شاه اقدامی انجام نمی داد.
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fiksi Penggemarداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...