🔥دوزخی2🔥 قسمت چهل

305 80 297
                                    


من از تو هیچ به جز بودنت نمی خواهم.
تمام عمر در آغوشم استراحت کن.

#امید صباغ نو

______

فصل دوم

تنها یک حس کافی بود که شیطان لعنت شده متوجه شود تیرش به سنگ خورده و ارباب اژدها که تا دقایق و ساعات پیش با مرگ، دست و پنجه نرم می کرد حالا به زندگی بازگشته است!

والاک از قوی ترین و کشنده ترین طلسمش برای کشتن جان؛ کسی که در جنگ کالمن او را غافلگیر کرده بود، استفاده کرد تا او را به دردناک ترین و زجر آور ترین شیوه ی ممکن به کشتن بدهد و هیچ جادوی درمان کننده ای برایش اثر گذار نباشد.

ولی حتی روح والاک و فالین خبردار نشده بود که کسی برای کمک به سار دوم خواهد شتافت و از شیوه ای برای درمانش استفاده خواهد کرد که به هیچ گونه جادو و طلسمی آغشته نیست!

هر دارویی که برای درمان و نجات جان استفاده می شد به نوعی جادو آغشته شده بود که خاصیت بیشتر و بهتری برای درمان داشته باشد؛ در نتیجه جادوی خنجرِ والاک از همگان قوی تر بود و آنان را سرکوب می کرد.

ولی خونی که از بدن ییبو و از راه دندان هایش به درون رگ های بدن جان وارد شد، بدون آن که به کوچک ترین طلسمی آغشته باشد در سرتاسر بدن او به گردش در آمد و از سد حفاظتیِ جادوی والاک گذر کرد!

.
.

دو دندانِ نیش ییبو که بزرگ ترین کابوس زندگی جان بودند، داخل شاهرگ گردنش فرو رفتند.

جان با حس فرو رفتن آن دندان ها در گردنش و دردی که ناگهان در آن لحظه حس کرد، بیشتر فریاد کشید.

خیلی سریع، رفته رفته پلک هایش سنگین شد. به نفس نفس افتاد،‌ طولی نکشید که آرام تر شد و به خواب رفت.

بعد از چند ثانیه توقف، به آرامی و بدون آن که صدمه ای به گردن جان وارد کند، دندان هایش را از همان ناحیه خارج کرد.

دندان های تیز و وحشت آورش را که به خون بدن جان آغشته شده بود، داخل دهانش مخفی کرد.

چشمان خیره و نگرانش را روی جان که از هوش رفته بود ولی هم چنان قفسه‌ ی سینه اش به آرامی بالا و پایین می شد، انداخت.

جمعا شش نفر دور تخت جان را گرفته و او را از حرکت منع کرده بودند.

یکی از جادوگرانی که به کمک لئون، زخم جان را چسبیده بود، هنوز هم نگاه مضطربش را به زخم داده بود که تغییری در شدت خون ریزی رخ نداده بود.

الان وقتش بود.

بئاتریس که کنار ییبو و بالای سر جان نشسته بود، زمزمه کنان شروع کرد به ادای کلمات تحریک کننده ی ساختن خون.

آن جادوگر رو به آن ها گفت: هنوزم خون ریزی داره!!!

ییبو این بار کاری دیگر انجام داد. به بئاتریس گفت: بازم بهش می دم!

Dweller Of Hell Where stories live. Discover now