والاس ادامه داد: اینا زیر سر توئن؟؟لوسیفر که لبخند یک طرفه اش را روی لبانش نگاه داشته بود، با چهره ای سوالی که گویا منظور والاس را متوجه نشده و از چیزی خبر ندارد، پرسید: چی؟!
والاس به معنای واقعی از این واکنش لوسیفر، خونش به جوش آمده بود. مگر می شد لوسیفر منظور او را متوجه نشده باشد؟
مشخص بود که لوسیفر او را به بازی گرفته است و سر به سرش می گذارد. شاید هم در حال وقت کشی بود.
با تندی پرسید: این کثیف کاریا...این کشتارا...این روح خواریا...اینا زیر سر توئه؟؟!!
لوسیفر کمی سرش را به طرفی دیگر کج کرد، ابرویی بالا انداخت و لب زد: به نظرت کار منه؟!
والاس که از خشم چشمانش آتشین و درشت شده بود و قصد داشت با همان چشمان دوزخی، لوسیفر را به آتش بکشاند، غرید: شوخیو بزار کنار!!!
لوسیفر به آرامی سرش را چرخاند، نگاه بی حسش را به او دوخت و لب زد: به نظرت دارم شوخی می کنم؟!
لوسیفر واقعا او را به بازی گرفته بود. هر چه بیشتر عصبانی می شد لوسیفر بیشتر به بازی با کلمات ادامه می داد؛ پس عصبانیت هیچ فایده ای نداشت.
نگاهش را پایین انداخت. نفس عمیقی کشید، دوباره نگاهش را بالا گرفت و با لحن آرام تری گفت: جواب سوال من فقط یه کلمس!...آره یا نه؟!
لوسیفر لبخندی محو و یک طرفه روی لبانش نشاند و لب زد: بهاش!!!
والاس سریعا با تعجب پرسید: چی؟؟
لوسیفر: بها!!!...بهای جواب دادن به سوالت!!!
والاس به معنای واقعی از حرف لوسیفر جا خورده بود.
او از چه حرف می زد؟
بها؟
یعنی باید بابت شنیدن جواب یک سوال بها می داد؟
یعنی لوسیفر واقعا قصد داشت از او بها بستاند؟!
یعنی شوخی می کرد؟!
اما می دانست که او کاملاً جدی است. اما این یک زنگ خطر و هشداری جدی برای والاس محسوب می شد.
با ناباروری و گیجی تمام لب زد: حیله گر!!!
لوسیفر با لبخند محو و موذیانه ی روی لبانش، ابرویی بالا انداخت و پرسید: حرف بدی زدم؟!
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fanficداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...