دوزخسکوتی ژرف و عمیق در ذهنش حکم فرما بود.
مثل همیشه دوزخ در آرامش به سر می برد و صدایی جز صدای فعالیت های پایان ناپذیر زمین به گوش نمی رسید.
شعله های آتش در اطراف بدنش در حال شعله ور شدن بودند. شعله های آرام آتش، نشان گر آرامش درونی اش بودند؛ آرامشی که همیشه چه در حالت مراقبه و چه در دیگر حالات، آن را تجربه می کرد.
تنها بر روی قدرت مطلق تمرکز می کرد تا بدین وسیله در این حالت از آرامش و سکوت، تنها قدرت و انرژی کالبد و روحش را افزایش بدهد.
زیاده روی نیست که بگویم او استاد تمرکز و حتی استاد بازی با ذهن ها بود!
کسی که بر ذهنش تسلط کامل داشته باشد، بی شک توانایی این را هم دارد که ذهن های دیگر را هم به بازی بگیرد و یا حتی آن ها را به سادگی کنترل کند!
اما چه می شود که شخصی در این میان، هوس بازی با او به سرش بزند؟!
و چه می شود که اگر کسی بخواهد شاه دوزخ را مورد بازی و حتی تمسخرِ ذهن خودش قرار بدهد؟!
مگر چه کسی باز قصد دارد که خشم شاه خوفناک و وحشی آتش را برانگیزد؟!
اصلا کسی جرات چنین کاری را دارد؟!
ظاهرا شخصی چنین جراتی را در خود یافته است!
به راستی که او چه کسی می تواند باشد؟!
.
.
.قلمروی فرمانروایی ویگان
شاه آلفا بعد از آن که موفق شد به انتهای راه خروجی و مخفی آن تونل برسد، درب میله ای و کوچک خروجی را با کلیدی که به همراه داشت، باز کرد و قبل از آن که از آن جا خارج شود؛ در حالی که با دقت اطرافش را رصد می کرد با سرعت نسبتا زیادی تمام لباس هایش را از تن خارج کرد.
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fanficداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...