فصل دومدر زمان سپیده دم و نمایان شدنِ روشنایی آسمان که توسط ابر های تیره و متراکم، کمتر می شد شاه آلفا پلک هایش را از یکدیگر فاصله داد.
از شب تا خود صبح بیدار بود و در کنار امگایش با بدنِ بدون پوشش، خوابیده و بدن عریان و زیبای لئون را که از نظر جثه، از خودش کوچک تر بود در آغوشش گرفته و شکمش را نوازش می کرد.
لئون، زیر ملحفه ی گرمش؛ در حالی که تقریباً پشت به تریوس خوابیده بود، غرق در آغوش و بازوان آلفایش شده بود و از لمس انگشتان او به روی شکمش لذت می برد.
لئون نیز به مانند او از شب تا خود صبح را بیدار بود و خواب، ذره ای به چشمانش سر نزده بود.
اگر هم قصد خوابیدن داشت، هیجانش اجازه نمی داد استراحت کند.
باید از تمام لحظاتش نهایت استفاده را می برد تا دلتنگی های گذشته و دوری های آینده را جبران کند.
پلک هایش را بسته بود، دستش را به روی دست تریوس که به روی شکمش قرار داشت، گذاشته بود و به حرکت انگشت شست او توجه می کرد.
شب قبل، بیشتر از دو ساعت را به بوسه و عشق بازی گذراندند.
شاید هیچ نقطه ای از بدن لئون، باقی نمانده بود که زیر بوسه های تریوس، غرق نشده باشد.
علاوه بر آن، لئون او را وادار کرده بود که حتی بیشتر پیش برود و با او یک معاشقه ی واقعی داشته باشد.
تریوس ابتدا بسیار مقاومت می کرد و به او می گفت که این کار ممکن است برایش خطرناک باشد.
اما لئون که اصلاً به صحبت های او توجه نمی کرد، بالاخره تریوس را تحت سلطه ی خواسته ها و هوس هایش گرفت و با او رابطه بر قرار کرد.
برخلاف تصور همگان که فکر می کنند یک آلفا ممکن است با نهایت خشونت و سلطه گری با یک امگای باردار رفتار کند، تریوس هیچ یک از آن خلقیات وحشیانه را از خود بروز نداد.
او یک دخول کوچک و بسیار ملایم را به امگایش هدیه داد تا هم آرام بشود و هم این که او را به این باور برساند هیچ مشکلی از برقراری رابطه با امگایش ندارد. بلکه تنها مراعات حال و شرایط او و فرزندشان را می کند.
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fanficداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...