فصل سوم
چه رخدادی از این مهم تر و حیاتی تر؟!
لوسیفر، جواب را یافته بود!
والاک، سنگ های زمین را در آن جام که به جام جاودانگی معروف بود، ترکیب کرده و خود را قدرتمند تر ساخته بود!
از آن مهم تر، در آن سنگ نوشته به محل استقرار آن جام، اشاره شده بود.
« در قلب زمین، جایی که سنگ های مستحکم، متراکم، شناور و گداخته در آن جا جریان دارد. »
قلب زمین، کجا بود؟!
لوسیفر، محل و موقعیت مکانی دقیق آن را نمی دانست اما حدوداً از آن مطلع بود.
حالا که تکلیف را می دانست و آگاه بود باید دقیقاً زمان و انرژی خود را در کجا صرف کند، آرامش بیشتری یافت؛ با این که هم چنان، مضطرب بود و از این بابت می ترسید مبادا دیر به پناهگاه آن ها برسد.
به همین خاطر، بدون این که بخواهد زمان را تلف کند، خود را به منطقه ای از زمین جابجا کرد که احتمال می داد قلب زمین، در آن جا بنا شده باشد.
به نظر نمی آمد احتمالات و ترس های لوسیفر، بی دلیل باشند؛ چرا که حالا والاک به سومین یار خود، خوشآمد گفته و او را دوباره به دنیای ماورا دعوت کرد!
.
.روند جابجایی ها و بسط، تا غروب آفتاب و با حضور پررنگ و حیاتی جادوگران و بسط دهندگان انجام شد و تا به الان، هیچ خبری از والاک و یا مردگان متحرک نبود.
اما باز بدین معنا نبود که می توانند تمام شب را این گونه طی کنند.
روز دوم با وجود صدای بی وقفه و مداوم بسط، حال و اوضاع بسیاری از مردمان، آشفته گشت؛ درست مثل روز پیش.
جادوگران از تلاش و یاری به مردمان ساکن، دست بر نمی داشتند و در هر حالت، به آن ها رسیدگی می کردند.
همگی آن ها ناهار خود را سر ساعت دریافت می کردند و اگر هم دچار حالات ناگوار یا بیماری می شدند به کمک جادوگران، بهبود می یافتند.
با غروب خورشید و افزایش احتمال خطر، دو دروازه بسته شد و جابجایی ها در داخل قصر و توسط یک دروازه انجام شد.
YOU ARE READING
Dweller Of Hell
Fanficداستانی متفاوت در دنیایی متفاوت... دنیایی که تنها متعلق به شیاطین، جادوگران، خون آشامان، گرگ ها و الف هاست. خلاصه ی این داستان در چند جمله نمی گنجد بلکه تنها باید با آن همراه شد. ماجرای رابطه ای که در ابتدا با نفرت شروع شد... یا رابطه ای که ترس و دو...