🔥دوزخی 3🔥قسمت هفتاد و پنج

100 34 11
                                    


میز مستطیل شکل و بزرگِ تالارِ جلسه، توسط شاهان، مقامات دربار کالمن و اساتید جادوگر احاطه شد.

پس از نشستن شاهان، اساتید و مقامات کالمن در پشت میز ها و به روی صندلی هایشان جای گرفتند.

محافظان جاوانا با فاصله و پشت سر ساران و اساتید، در کنار یکدیگر ایستاده بودند و نگاهشان را از محافظان جناح مقابل و افراد حاضر، بر نمی داشتند.

در سمت راستِ میز، ابتدا شاه وانگ قرار گرفت، سپس وزیر اعظم، مشاوران نخست، دوم و سوم و بعد از آن ملکه و پدرش قرار گرفتند. مابقی افراد نیز به ترتیب، پس از آن ها قرار گرفتند.

در سمت چپِ میز نیز ابتدا سار اعظم، سپس سار دوم، سار سوم و مابقی اساتید نشسته و منتظر شروع آن جلسه ی پر چالش بودند.

جوّ حاضر، به نسبت دفعات نخست، آرام تر و قابل تحمل تر به نظر می آمد و افراد، احساس راحتی بیشتری داشتند.

اما در این میان، چشمان جدی و هم چنان بانفوذ سار دوم، ذره ای به روی چهره ی شاه وانگ ننشسته بود!

این در حالی بود که ییبو پس از گذراندن نگاهش به روی سار اعظم، سار سوم و سایر اساتید، به روی جان نشست تا با او چشم تو چشم شود. اما گویا حضور آی، به شدت اعصاب و روان جان را تحریک کرده بود که او حتی حاضر نمی شد نگاهش را به چهره ی ییبو بدوزد!

جای شکر داشت که موقعیت ییبو، اجازه نمی داد مانچو بخواهد حس کنجکاوی اش را ارضا کند و آن ها را زیر نظر داشته باشد.

اما این که جان از لحظه ی ورود به سالن تا به الان به او نگاه نکرده بود، برایش آزار دهنده و غیر قابل تحمل بود.

فکر این که بعد از این مدت دوری، جان نسبت به او احساس ناراحتی داشته باشد، ذهنش را مغشوش می ساخت و تمرکزش را از بین می برد!

ولی در این میان بود که نگاه جان بالا آمد و به روی چهره اش نشست!

با آن که ییبو تلاش فراوانی به خرج می داد تا از انجام هر گونه حرکت و نگاه غیر عادی پرهیز کند اما وقتی متوجه شد که جان به او چشم دوخته است، دوباره موجی جدید از هیجانات را در وجودش شاهد شد!

نه تنها جان، حتی لئون که در کنار جان نشسته بود، به وضوح قادر بود که احساسات مختلف جان و ییبو را دریافت کند!

امیدوار بود که جان در حین و پس از این جلسه، از اینی که بود آشفته حال تر و عصبانی تر نگردد!

در مقابل، سایر مقامات دربار و اساتید که زنان و مردانی با سنین متفاوت بودند، پیش از آن که شاه وانگ شروع به صحبت کند، نگاه نسبتاً مشکوک و کاوشگرشان را به چشمان جناح مقابل می دوختند و چیزی ادا نمی کردند!

آن جا بود که ابتدا شاه وانگ در زمان بسیار مناسبی، لب گشود و با صدای رسایش، سکوت تالار را شکست.

Dweller Of Hell Where stories live. Discover now