جرعه دیگهای از نوشیدنی انرژیزای به نیمه رسیده نوشید و به جلو خم شد.
_زیادی پرکار شدی جانگ. اینو برای آخر تعطیلات سال نو جمع کنی برای اواخر ژانویه هم یه سلسله نمایش موزیکال با تم انیمههای مشهور سال داری که توی ژاپن هم اجرا دارن. یک ماه بعدم پرنده آتشین*. تا رقص مورد علاقه روسها هم پیش رفتی!+باله همه جای دنیا رقص پرطرفداریه. با این حال درست میگی. اولین قطعه روسی بالهایه که تیم ما اجرا میکنه. هفته بعد انتخابیشونه. طراحی همشونو خودت برمیداری؟
_هیچ کدوم از کارامو به اندازه اونایی که برای تو انجام میدم دوست ندارم. تو پر از چالش و تجربههای جدیدی.
+باید افتخار کنم که لیکسی معروف همچین تعریفی ازم کرده؟
_درگیر یه افتخار متقابل شدیم جانگ عزیز!چرخی به گردنش داد و با رضایت از صدای شکستن مفصلهاش، آستینهاشو بالا داد.
_از این حرفا که بگذریم فعلا این از همشون نزدیکتره. گفتی تم کار قراره سیاه سفید باشه؟
+یه جور تضاد و درگیری بین خیر و شره...با یه ساختار شکنی از تفکر غالب راجع به سیاهی. یه چیزی تو مایههای اینکه خوب و بد یه جور توهم و حاصل تفکر کلیشهای ذهن آدمه.
_پس قراره سیاهای خوب و سفیدای شرور داشته باشیم؟
+اونم باز به شکل نسبی._از این خوشم میاد. نکته خاصی درباره طراحی یا جنس احتمالی پارچهها؟
+چرخش، پرش و فرود زیاد. ترجیحا باید یه چیز سبک باشه و حرکاتشونو محدود نکنه. تا جایی که میشه بدنشون رو بپوشونه چون یه اجرای خانوادگیه. نمیخوام جذابیت جسمی و بدنشون بیشتر از محتوای کار جلب توجه کنه. چیز دست و پا گیری نداشته باشه و در عین زیبایی ساده بنظر برسه.و نگاهی زیر چشمی به لباس جذب و سرتاسر سیاه با بند و زنجیرهای متعدد امگای کنارش انداخت.
_فهمیدم...مثل لباس خودم نباشه!
+خیلی خوبه که زود متوجه مسائل میشی!
خنده بلند امگا توجه چند نفر از دنسرهای در حال تمرین رو به خودش جلب کرد.
+هیچ وقت نمیفهمم چطور این صدا متعلق به این چهره زیبا و روح ظریفه.
_میخوای عضلههامو نشون بدم تا ظرافتو ببینی؟
+ممنون. برای همون مدل استرالیاییه نگهشون دار!پسر بلوند که توقع این جوابو نداشت، فحش نامفهومی زیر لب داد و دوباره به صندلیش تکیه داد. نیشخند پیروزمندانهای روی لبهای هوسوک نشست که حالت شیطنتآمیزی به چهرش داد. دست خودش نبود...بعضی وقتا ناخودآگاه عوضی بنظر میرسید.
+با این واکنش ناخوشایند یعنی هنوز نتونستی دلشو ببری؟
بطری خالی که بین دستای امگا مچاله میشد، جواب مشخصی بود.+خب لیکسی جذاب...نبرد ناعادلانهایه. باید برابر شیم. حدس بزن کیو پیدا کردم که بتونی باهاش دستم بندازی؟
_تو رو؟ یجوری میگی انگار طبق تعریفای خودت تا حالا به کسی غیر از اون پسره که میگی الان دکتر شده یه نگاه خشک و خالی هم انداختی! تمام رابطههای زیر یه ماهتم که تبلیغاتی بودن. نکنه اسیر عشق در نگاه اول شدی؟ کی هست؟
YOU ARE READING
Dear memories
Fanfiction"جین عزیزم، متاسفم. این یکی عاشقانه نیست." و هیچ تصوری نداری که بعد از این جمله چطور همه چیز اونقدر خاکستری شد که با یادآوری یادداشتهای رنگارنگت هم از خنثی بودن ناتمامش نجات پیدا نکرد. بعد از اون چیزی غیر خاطرات عزیزمون نموند تا ثابت کنه من هم ی...