نمیدونست چقدر دیگه توی اون دفتر اسیره، اما حتی نگاه کردن به عکس دختر بچه روی بک گراندش باعث میشد زندگی براش لذتبخشتر شه. اهمیتی نمیداد اگر چهرش کاملا شبیه مردی بود که ترکش کرده بود و به تمام روابطی که میتونست داشته باشه بدبین و بی حس. اون دختر پرنسس خودش بود. فقط خودش. هر وقت میترسید به آغوش خودش پناه میبرد و هر روز بارها میگفت هیچ کس رو به اندازه اون دوست نداره. عشق همون دختر براش کافی بود. نمیدونست چند دقیقه با انگشت شستش صورت بچه توی عکس رو نوازش کرده بود که صدای استاد تاریخ هیجان زده یونا رشته افکارش رو پاره کرد.
_ساندول محض رضای خدا از صبح بخاطر یه نقاشی داری مثل بچهای که آبنبات دادن دستش ذوق میکنی!
مرد بیتوجه با صدای بلندی توجه همه افراد حاضر رو جلب کرد : جین باورت نمیشه چقد زیباس! همین دیروز پیداش کردن و فقط برای امروز در اختیار دانشکده ما گذاشتنش! با اینکه خیلی قدیمیه بینهایت زیباس.
و پوست لوله شدهای که نمیدونست متعلق به کدوم حیوونه که انقدر دووم اورده رو روی میز پهن کرد که ناله حیرتزده همهشون رو بلند کرد! بتای غالبی که از بقیه به نقاشی نزدیکتر بود صدای عجیبی که تلفیقی از ذوق و بهتزدگی بود ایجاد کرد و بیشتر روی اون اثر تاریخی شگفتانگیز خم شد. مردی که همچنان از اشتیاق روی پا بند نبود بتا رو مخاطب قرار داد : محشره دختر مگه نه؟تهیون، استاد اقتصادی که چندان هم سر از تاریخ درنمیاورد با علاقه خاصی نقاشی باستانی رو نگاه میکرد : اونم بتا بوده؟
مخاطبش با سرعتی فراتر از حد معمول سر تکون داد : اونم یه بتای غالب بوده. خدایا این نقاشی بینظیره! کیبوم همونجا خشکت نزنه بیا از نزدیکتر ببینش!
و با کشیدن دست آلفای مبهوت، دید بیشتری از تصویر عاشقانه قدیمی در اختیارش گذاشت. در با صدای نه چندان بلندی باز شد و طولی نکشید تا دختر تازه وارد با کنجکاوی بهشون نزدیک شه :اون چیه؟ همون نقاشیه که دیشب پیداش کردن؟
و رفته رفته چهرش از حالت خنثی اولیه به ترکیبی از حیرت و ذوقزدگی بدل شد. اون دختر کم سنترین استاد دانشکده حساب میشد و همیشه با هر چیزی تبدیل به بمب انرژی میشد._آره مینا خیلی محشره...حالا میشه اون برگههای توی دستتو بدی اینور؟
و انگار با همین حرف برق هزار ولتی به دختر وصل کرد :وای واقعا متاسفم! کیبوم اولیه مال توعه...
مرد اخمهاشو در هم کشید و چند بار برگه رو چرخوند: مطمئنی این درسته؟
و برگهای که سرتاسر نوشتههای ژاپنی بود رو به بتای مغلوب گرفت. دختر آهی کشید و برگه رو پس گرفت : نه این مال جزوه امروزه. بذار دوباره نگاه کنم. جامعه شناسی، درسته؟
و با دیدن تایید مرد برگه رو به دستش داد:ادبیات فرانسوی... سونگ وان اینجا نیست؟ بیا بگیرش. بعضی برگهها رو هنوز نیاوردن باید صبر کنین. تاریخ...اوپا یه لحظه از نقاشی دل بکن اینو امضا کن! ادبیات کره...جین اوپا اینم مال توعه. فلسفه...بازم نیستش که!
_من براش میبرم. یه لحظه...
STAI LEGGENDO
Dear memories
Fanfiction"جین عزیزم، متاسفم. این یکی عاشقانه نیست." و هیچ تصوری نداری که بعد از این جمله چطور همه چیز اونقدر خاکستری شد که با یادآوری یادداشتهای رنگارنگت هم از خنثی بودن ناتمامش نجات پیدا نکرد. بعد از اون چیزی غیر خاطرات عزیزمون نموند تا ثابت کنه من هم ی...