Part 11

63 14 0
                                    

نشسته بود و تظاهر می‌کرد حواسش به چرک‌‌نویس اول سناریوی اجرای آیندس، اما در حقیقت بیش از چهار ساعت بود که به ساعت روی دیوار خیره شده بود و به تمام کائنات التماس می‌کرد اون امگا روی حرفش مونده باشه و به دیدنش بیاد. سردرد کلافش کرده بود، اما ایده‌‌ای نداشت الکل شب گذشته باعث همچین عذابی شده بود یا مکالمه‌‌ای که با اون پسر وانیلی داشت.

" این چیزی نیست که تو توانایی متوقف کردنشو داشته باشی. قبلا هم اتفاق افتاده. همین الانش میتونی حس کنی که جین هیونگ نسبت به همین چند وقت پیش ازمون فاصله گرفته و این چند وقت دقیقا از زمان برگشتن یه نفر شروع شده. همین با جیمین هم تکرار میشه. در هر صورت تو دوست صمیمی کسی هستی که دیگه باهاش زندگی نمیکنه. این اجتناب ناپذیره هیونگ. پیوندهای شکسته همیشه روی روابط دوستانه هم سایه میندازن. "

و این همون چیزی بود که بیش از هر چیزی ازش متنفر بود. شاید بخاطر همین با تمام وجود دست و پا میزد تا جلوی از هم گسیختگی بیشتر روابطشون رو بگیره. با حس دستی روی شونش بالا پرید و گیج به اطراف نگاه کرد.
_چیزی شده؟
پسر کم سن با حالت معذبی دستش رو کشید و سر تکون داد: هیچی...فقط حس کردم حالتون زیاد خوب نیست. مهم نیست...بعدا میتونین دربارش نظر بدین.
و با عجله برگه‌‌های روی میز رو جمع کرد.
_متاسفم بومگیو. فقط یه لحظه حواسم پرت شد.

پسر لبخند مهربونی زد و سرش رو به نشانه نفی تکون داد: مشکلی نیست. هنوز براش وقت داریم.
آهی کشید و دستی پشت گردنش کشید. هنوز کنارش ایستاده بود و متوجه نمیشد میخواد چیزی بگه یا اتفاق خاصی افتاده. با دقت بیشتری تازه متوجه شد صدای بلند موسیقی هم مدتی هست که قطع شده و گروه جدیدی که برای تست اومده بودن به نقطه مشخصی خیره شدن. گره ناخواسته‌‌ای بین ابروهاش نشست و از روی صندلی حاشیه سالن اصلی بلند شد. طولی نکشید تا اخم‌‌هاش باز شن و شادی غیر قابل وصفی از چشماش سرریز کنه. تقریبا همه قدیمی‌‌های اونجا و علاقه‌‌مندای سرسخت رقص و اجراهای موزیکال اون پسر رو میشناختن و میشه گفت همشون هم از داستان کناره گیریش خبر داشتن. الان پارک جیمین دوباره اونجا بود...توی ساختمونی که نزدیک به چهار سال پیش با چشمای خیس از اون بیرون زده بود. احساس می‌کرد تمام صورتش لبخند شده و درست هم احساس می‌کرد!

_اومدی جیمین...بومگیو؟
پسر بلافاصله منظورش رو فهمید و سر تکون داد: کار همتون عالی بود. بعد از تست گروه‌‌های بعدی انتخابی‌‌ها اعلام میشن.
با همین حرف خیلی خلاصه توضیح داد که باید جیهوپ و قوی سفید تازه رسیدش رو تنها بذارن. با خالی شدن سالن، امگا بیش از پیش اسیر احساسات معذب کننده‌‌ای ک از لحظه ورود درگیرش کرده بودن شد.
+متاسفم که زیاد منتظر موندی. هیونگ امروز یکم دیرتر برگشت و مونی...
_مهم نیست چیم چیم. همین که الان اینجایی ارزشمنده.

چند لحظه‌‌ای توی سکوت ناخوشایندی سپری شد تا در نهایت آلفا به حرف اومد.
_پارک جیمین. قوی سفیدی که بالهاش روی صحنه باز میشن. پرنده حیرت‌‌انگیزی که پرهاشو شکستن...
میتونست بی‌‌قراری پسر رو ببینه، اما قصد نداشت پا پس بکشه.
_الان دوباره آزاده. نمیخواد درخشش اسمشو پس بگیره؟
+هیونگ من خیلی وقته رقصو کنار گذ...
_برای کسی که شادی رو از پسر خودش هم دزدید؟ بخاطر یه آدم مرده؟
جوابی نداد اما میدونست ذهنش رو درگیر کرده. اون امگا نباید تا آخر عمرش بی‌‌خیال چیزی میشد که بهتر از هر کسی انجامش میداد. فقط باید کمی بیشتر تحریکش می‌کرد. بی‌‌توجه به پسر ضبط نسبتا کوچیک زیر صندلیشو بیرون آورد.
+هیونگ ن...
_فقط قراره یکم دوتایی آهنگ گوش بدیم. مشکلی که نداره؟

Dear memories Where stories live. Discover now