همه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد.
جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد!
......
اما جیمین حالا که یه بار در مساب...
مدتی بود که همه چیز آروم بود. جیمین سعی میکرد زیاد دور و بر فاکس نباشه. به هرحال که یونگی نمیزاشت تو هیچ مسابقه ای شرکت کنه و تمریناتشم زیاد پیشرفتی نکرده بودن. الانم زود بود که بخواد از فاکس جدا بشه هنوز باید تجربه بیشتری واسه شرکت تو مسابقات کسب میکرد. و کم کم میخواست دنبال چیزی بگرده که بتونه یونگی رو تحت فشار بزاره و جاشو تو گروه باز تر کنه. ولی باید فکر همه جاشو میکرد و فعلا به جایی نرسیده بود. جیمین تصمیم گرفته بود حالا که تمریناشو کمتر کرده حداقل توی کارگاهش بیشتر وقت بزاره و روی نسل بعدی نیترو ها کار کنه.
ساعت تقریبا 11 شب بود و جیمین توی کارگاه جی پارک تنها بود. در باز شد و هوسوک وارد شد. هوسوک با دیدن جیمین تعجب کرد و گفت = اوه سلام جیمین. نمیدونستم اینجایی + سلام. خب یکم ذهنم درگیر بود و مثل همیشه خودمو سرگرم تعمیرات کردم.
هنوزم دیدن هوسوک برای جیمین سخت بود. بعد از اون اتفاقات توی بار و اعتراف هوسوک، جیمین حتی براش سخت بود که دور و برش باشه و یه جورایی حس عذاب وجدان داشت ولی دست خودش نبود. اون که نمیتونست احساساتش رو عوض کنه!
= جیمین میگم خیلی وقته باهم وقت نگذروندیم. نظرت چیه بریم شام بخوریم؟ + خب خوبه. تهیونگ نیستش؟ = نه همین الان بهش زنگ زدن. واسه خانوادش مشکل پیش اومده. فوری رفت. + چی شده؟ چرا به من نگفت = راستش یهویی شد منم بهش گفتم نگران نباشه من به تو اطلاع میدم. + باشه. امیدوارم چیز مهمی نباشه = آره. خب بریم. یه جای خوب میشناسم
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
دو نفرشون به غذاخوری رسیدن. یه جای خیلی کلاسیک بود. گوشت و نودل سفارش دادن و سرگرم خوردن شدن. هوسوک متوجه شد که جیمین خیلی ساکت و کم حرف شده. = جیمین همه چی خوبه؟ + آره چرا میپرسی؟ = آخه یکم ذهنت درگیره. به خاطر حضور منه؟ + نه هوبی اینطور نیست. ما درباره اون موضوع صحبت کردیم. یادت رفته؟ = نه یادمه. ببخشید که باعث شدم بینمون اینطوری حس معذبی باشه. + نه مشکلی نیست. بهش فکر نکن. من فقط یکم درگیر کار و رانندگی ام همین. میگم هوبی تو میتونی بری خونه، من یکم میخوام اینجا بمونم. = راستشو بگو میخوای مست کنی؟ + چیه اینقدر ضایعه؟ = میشناسمت. هروقت درگیر فکر زیاد میشی میری سمت الکل. + خب آره میخوام یکم ریلکس کنم = اشکالی نداره منم بمونم؟ + تو باید رانندگی کنی ولی من خونم همین نزدیکیاس = اشکال نداره با تاکسی میرم. نمیخوام فرصت وقتگذرونی با دوستمو از دست بدم + باشه قبول