part 18

1.5K 194 73
                                    

چند روزی از مسابقه جیمین گذشت.
جیمین ذهنش هنوزم درگیر بود و حس بدی نسبت به خودش داشت. برای همین به بهانه های مختلف سعی میکرد فعلا سر تمرینات تیمی نره. هرچند نامجون هم خیلی اصرار میکرد ولی جیمین ردش میکرد.
هوسوک طبق عادت چند روز یکبارش میرفت خونش و براش غذا درست میکرد.
ساعت 8 صبح بود که هوسوک زنگ خونه جیمین رو زد. جیمین هم با حالتی خواب آلود به سمت در رفت و بازش کرد. هوسوک با دیدن چهره خواب آلودش گفت
= مگه نگفتی امروز تمرین داری؟
+ اوه.... آره ولی نرفتم
= از دست تو جیمین. هنوزم حالت بهتر نشده. برو اونور بیام تو

هوسوک ، جیمین رو کنار زد و وارد خونه شد. بعد به سمت آشپزخونه رفت تا قهوه آماده کنه
= جیمین اگه نمیخوای بری فاکس اشکال نداره ولی چرا نمیری پیست خودت؟ چت شده؟ بازم افسرده شدی؟

 بعد به سمت آشپزخونه رفت تا قهوه آماده کنه= جیمین اگه نمیخوای بری فاکس اشکال نداره ولی چرا نمیری پیست خودت؟ چت شده؟ بازم افسرده شدی؟

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


جیمین روی صندلی میز داخل آشپزخونه نشست و دستشو زیر چانش گذاشت
+ خودمم نمیدونم چم شده. انگار از خودم ناامید شدم. هیچ وقت اینقدر از خودم ضعف نشون نداده بودم. نمیتونم باهاش کنار بیام
= یعنی به خاطر یه باخت میخوای بیخیال رانندگی بشی؟
+ به خاطر باخت نیست..... اهههه.... خودمم نمیدونم چه مرگم شده
= باشه آروم باش. مهم نیست باشه؟
+ من عاشق رانندگی ام هوسوک. حتی شاید از کار خودمم بیشتر دوسش دارم. نمیتونم کنارش بزارم..... اما واقعا نمیدونم میتونم به اون چیزی که میخوام برسم یا نه!

زنگ در به صدا دراومد. جیمین به سمت در رفت و بازش کرد
+ جونگ کوک؟ چی شده؟
/ هیچی. فقط اومدم بهت سر بزنم
+ بیا تو

جونگ کوک وارد شد و با دیدن هوسوک تعجب کرد
/ اوه سلام هوبی. تو اینجا چیکار میکنی؟
= سلام پسر. گاهی میام به جیمین سر میزنم ، همین

جونگ کوک هنوزم چیزی از فاکس و همکاری جیمین و هوسک برای کارگاه چیزی نمیدونست.
/ خوبه که میبینم دوستا بیشتر باهم وقت میگذرونن.

جیمین متوجه شد جونگ کوک یکم رفتارش عجیبه
+ کوکی چیزی شده؟
/ نه....... خب..... راستش...... دانشگاه....
+ بگو دیگه
/ من این ترمو..... افتادم
+ چی؟ میدونستم..... بهت گفتم انقدر خودتو درگیر نمایشگاه ماشین نکن و به درسات برس.
/ ببخشید جیمین. نمیخواستم اینطوری بشه

جیمین نمیخواست برادرشو سرزنش کنه و با دیدن چهره ناراحتش از اینکه بهش تند شد پشیمون شد.
+ اشکال نداره. ناراحت نباش. اتفاقیه که افتاده..... دیگه لازم نیست بری نمایشگاه
/ ولی....
+ ولی نداریم! تو بچسب به درسات باشه؟ اون از همه چی مهمتره. بعد از دانشگاهت هزارتا کار بهت میدم ولی الان دیگه نه.
/ باشه. بازم متاسفم
+ لازم نیست متاسف باشی. ممنون که سعی خودتو کردی. ولی باید توهمه کارات تعادل باشه.
/ درست میگی هیونگ. تلاشمو میکنم. راستی درباره..... اون قرار با آیو.... خب واسه امشب وقت داری؟
+ ...... خیلی پررویی بچه. احتمالا قرارت از درست مهمتره نه؟ اومدی اینو بگی؟

Dark Race 🔞 (yoonmin) Onde histórias criam vida. Descubra agora