روز پارتی....جیمین درحالی که به زور خودشو تو بغل یونگی جا کرده بود چشماشو باز کرد.
یونگی هنوز خواب بود.
یاد سکس دیشبشون افتاد. بعدش حرفی باهم نزده بودن و خوابشون برده بود. از اینکه یه جورایی خودش ترقیب کننده بوده پشیمون نبود.
کمی خودشو بالا کشید و به صورتی یونگی نگاه کرد
+ هی یونگی بیداری؟سرشو نزدیکتر برد و روی گردنش بوسه ای گذاشت.
یونگی کمی خودشو تکون داد و همونطور که چشماش بسته بود گفت
- نکن بچه پر رو.
+ دیدی که دیشب تونستم.یونگی با یادآوری دیشب چشماشو باز کرد و با صورت جیمین درست روبروش روبرو شد
- برو برام قهوه درست کن.
+ چیه میخوای تنبیهم کنی؟
- نیمرو یادت نره. و سوسیسم گرفتم. اوناروهم سرخ کن.
+ پس توچی؟ تو برام درست کن.
- من میخوام برم دوش بگیرم.
+ منم باید بگیرم. بیا باهم بریم.
- اون رومو بالا نیار.
+ مثلا بالا بیاد چیکار میکنه؟ اگه قراره خشن شه و باهام سکس کنه که من راضیم.یونگی با پوزخندی جیمینو کنار زد و بلند شد
- برو بچه. اذیت نکن.
+ باشه میرم. ولی تضمین نمیکنم چیزای خوبی درست کنم.یونگی بلند شد و به سمت حمام رفت و درو پشت سرش قفل کرد. جیمین زمزمه کرد
+ اوه... چه درم قفل میکنه.... لوس... نکنه میترسه برم غافلگیرش کنم؟ دیوونه.از جاش بلند شد و لباسی پوشید و از اتاق بیرون رفت.
جونگ کوک همونطور که روی تشک وسط اتاق دراز کشیده بود جی جی رو با دستاش جلوش گرفته بود و داشت باهاش بازی میکرد
+ پس باهاش خوب شدی؟
= چیکار کنم دیگه؟ از صبح اومد رو سرم و پارس کرد. منم بلند شدم و ظرف غذاشو پر کردم. اونم کلا میخواد منو لیس بزنه.
+ داره تشکر میکنه.
= آره خودم فهمیدم.جیمین داشت توی آشپزخانه سر و صدا میکرد و دور خودش میچرخید. جونگ کوک از دور نگاهی بهش انداخت
= میخوای چیزی درست کنی؟
+ آره. نیمرو و سوسیس و قهوه و.... نمیدونم.
= تو که کلا توی این چیزا گیج میزنی چرا اون اسکول نمیاد درست کنه؟
+ بهش نگو اسکول اسمش یونگیه.
= همون اسکول خوبه.جیمین چشم غره ای رفت
+ رفته دوش بگیره و منم دوست دارم کمک کنم.
= که اینطور.
+ اصلا نظرت چیه تو بیای کمکم؟
= تو که خوب میدونی من آشپزیم از توام بدتره. اون وقتاهم که باهم زندگی میکردیم همیشه از بیرون غذا میگرفتیم.
+ آره واقعا... خب پس اول قهوه جوشو روشن کنم. نه اول ماهیتابه. نه اول روغن... اهه....
.
یونگی بعد از چند دقیقه از حمام بیرون اومد. موهاشو کاملا خشک کرد و لباسشو پوشید. بوی سوختگی شنید و فهمید که قرار نیست یه صبحونه راحت بخوره.
آهی کشید و به سمت آشپزخونه رفت
- وای جیمین چیکار کردی؟به سمت گاز رفت و دید نیمروهارو سوزونده.
زیرگازو بست و با اخم به جیمین خیره شد
- جیمین به نظرت تخم مرغ چند قرن طول میکشه درست شه؟!
+ میدونم. یه لحظه قاطی کردم. گفتم شاید یه چیز دیگه هم درست کنم.
- گفتم فقط همین ، چرا ده تا کار داری میریزی سر خودت؟ یعنی اینقدر سخته؟
YOU ARE READING
Dark Race 🔞 (yoonmin)
Actionهمه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد. جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد! ...... اما جیمین حالا که یه بار در مساب...