part 16

1.5K 169 70
                                    


شب بود. جیمین بعد از مدت ها به بار مورد علاقش رفته بود تا کمی مشروب بخوره.
ساعت حدود 9 شب بود که پیامی از طرف یونگی براش اومد
( لوکیشن برات فرستادم. رمز عبور در ورودی 66587 )

جیمین حتی نمیدونست اونجا کجاست ولی بالاخره یونگی قانع شده بود که شخصا بهش یه چیزایی یاد بده پس باید از این موقعیت استفاده میکرد.
هانول متصدی بار که از دور به جیمین زل زده بود بهش نزدیک شد
= از این طرفا خوشگله. دلم برات تنگ شده بود
+ سلام. سرم شلوغه. حتی وقت نمیکنم بیام بار
= همه چی خوب پیش میره؟
+ آره. همه چی خوبه
= خب..... جیمین میگم نظرت چیه بریم اتاق خصوصی ها؟!

جیمین کمی به هانول نگاه کرد و بعد به فکر کرد. تو این چندسال همیشه احساس نیازش چند وقت یه بار به سراغش میومد اما حالا مدتی بود انقدر درگیر کار و رانندگی شده بود که کمتر به سکس فکر میکرد. و حالا این پیشنهاد باعث شد فکرش درگیر تر شه
+ خب...... راستش فردا صبح زود باید برم تمرین پس نمیتونم زیاد بمونم باید برم خونه
= قصد بدی نداشتم...... من...... میدونم همیشه اول تو پیشنهاد میدادی ولی خب خواستم.....
+ نه هانول مشکلی نیست. من واقعا باید برم خونه شاید یه وقت دیگه
= باشه. درک میکنم..... پس. فعلا

جیمین ترجیح داد خودشو کنترل کنه و از اونجا بره. حالا که مدتی بود از اون احساس نیاز دور شده بود بهتر بود خودشو دیگه درگیر نکنه شاید قرار بود همه چی بهتر شه.
به سمت خونش رفت تا کمی استراحت کنه چون باید صبح زود بیدار میشد.

.
.
.
.
.

ساعت 5 صبح بود که آلارم گوشیش زنگ خورد. میدونست که صبح زود ترافیک نیست و نیم ساعته میرسه. برای همین دوش گرفت و قهوه خورد و به سمت لوکیشن حرکت کرد.

ساعت 6 به اونجا رسید. در ورودی یه ربات با صفحه نمایش لمسی داشت. رمز رو وارد کرد و در باز شد. وارد شد.

اونجا یه پیست مسابقه ای بود ولی چه فرقی با پیست فاکس داشت؟ چرا اومده بودن اینجا؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اونجا یه پیست مسابقه ای بود ولی چه فرقی با پیست فاکس داشت؟ چرا اومده بودن اینجا؟

ماشینش رو گوشه ای پارک کرد و پیاده شد و به اطرافش نگاه کرد. خورشید در حال طلوع بود و هیچکسم اونجا نبود. وسط جاده اما یه ماشین پارک بود. یه ماشینی که جیمین از دیدنش خیلی تعجب کرد.. جیمین به ماشین نزدیک شد و با نگاهش بررسیش کرد و چیزی که میدید رو باور نمیکرد. با خودش گفت
+ رد بول آربی؟؟ خدای من......

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now