part 90

1.1K 166 149
                                    

.

یونگی پشت صندلی توی آشپزخانه نشسته بود و درحال حرف زدن با نیکول بود. از دور نگاهی به جین که روی کاناپه خوابش برده بود انداخت و خیلی آروم به نیکول گفت
- یعنی میخوای بگی من اشتباه میکنم؟
/ آخه اون پیشنهادی بهم نداده.
- کل دیشبو بهت خیره بود. من دوست خودمو خوب میشناسم.
/ پسر بدی نیست.
- یعنی اگه بهت بگه قبول میکنی؟
/ خب..... نمیدونم.... شاید.

البته یونگی میدونست شخصیت جین مثل گذشته خودشه و به کسی پایبند نیست ولی هر احساسی یه آغازی داره.
از جاش بلند شد
- اون پسر خوبیه بهت قول میدم..... من برم جیمینو بیدار کنم باید راه بیفتیم.
/ الان احتمالا جین هم بیدار میشه. قبل از اینکه منو ببینه برم سر کار.
- باشه. راستی یکی دو روز ما نیستیم.
/ میدونم حواسم به همه چی هست. خوش بگذره.

یونگی به سمت اتاق خواب رفت.
جیمین بعد از اینکه توی مسابقه دوستانه دیشبشون برنده شده بود یه جورایی با حمله به مشروب خودشو خفه کرده بود و بعدشم خوابش برده بود و یونگی با هزار زحمت و به کمک جین و نیکول اونو آورده بود خونه.
کنارش روی تخت نشست و دستشو روی سینه ی برهنش گذاشت و یکم تکونش داد
- پسر بی جنبه پاشو دیگه....

جیمین فقط صداهای بی معنی ای از خودش درآورد و به خوابش ادامه داد
- پاشو عزیز دلم.... باید بریم... پنکیک مورد علاقتم درست کردم.

جیمین با شنیدن اسم پنکیک یکی از چشماشو آروم باز کرد
+ میخوام.
- پاشو یه دوش بگیر بعد.

جیمین نیم خیز شد
+ آی ی.... دیشب مست کردم نه؟
- اینکه تو بعد خوشحالیت مست نکنی عجیبه.
+ جدی دیشب برنده شدم یا خواب دیدم؟

یونگی خیلی سریع دست جیمینو گرفت و بوسید
- رانندگیت دقیقا طبق چیزایی بود که بهت یاد داده بودم.
+ و سکسم داشتیم؟
- ها؟ نه.... چطور؟
+ آخه یکم بدنم درد میکنه گفتم شاید....

یونگی آروم به بازوی جیمین زد
+ چرا میزنی؟
- تو حالت مستی بهت دست نمیزنم با اینکه ازم میخواستی..... این درداهم به خاطر اینه که کل شب بالا و پایین پریدی و تا رسیدیم خونه عین بچه ها خودتو رو زمین مینداختی.

جیمین یکم سرشو خاروند
+ ببخشید....
- پاشو.... پاشو برو دوش بگیر داره دیر میشه....
+ اونا رفتن؟
- آره. جونگ کوک و آیو چندساعت پیش راه افتادن. آدرس یه رستورانو برام فرستادن. فکر کنم یه جارو رزرو کردن که همه ی خانوادتون اونجا جمع بشن. بهشون گفتم مستیت بپره خودم میارمت.... در ضمن من رانندگی میکنم. تو یه چندساعت وقت میخوای بتونی درست و حسابی راه بری.
+ نه.... تو زود بیدار شدی. من بیشتر خوابیدم.
- منو نخندون..... ساعت سه بعد از ظهره.... اونا واسه هشت شب رستورانو رزرو کردن. پس ممکنه دیر برسیم.

جیمین با سرش تایید کرد و بلند شد و به سمت حمام رفت.
یونگی هم از اتاق بیرون رفت و جین رو دید که با حالت پریشونی روی کاناپه نشسته
- به به جناب عاشق پیشه بیدار شدن.
= یونگی.... نیکول کجاست؟
- چیه دیشب بهت پا نداده؟
= نخواستم پر رو بازی دربیارم. میخوام اول بهش پیشنهاد یه رابطه طولانی مدتو بدم.
- یعنی در این حد عاشق شدی؟ جالبه.
= اون از مدل دخترای تایپ منه. رفت سر کار؟
- آره. زودتر رفت.... پاشو بیا قهوه بخور.

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now