ساعت چهار صبح بود. یونگی توی تختش خوابیده بود که یهو گوشیش زنگ خورد.
صدا اونقدر ادامه داشت که بالاخره مجبور شد جواب بده. دستشو جلو برد و از روی میز کنار تختش گوشیشو گرفت و بدون باز کردن چشماش جواب داد. با حالتی خواب آلود گفت
- الوووو.... چیه؟
+ منم میخوام شرکت کنم!
- ها؟ تو کی هستی؟
+ یه نگاه به اون شماره لعنتیه روی گوشیت بنداز.یونگی گوشیشو مقابلش گرفت تا شماره رو ببینه. نور گوشی توی اون تاریکی باعث شد چشماشو دوباره ببنده
- نابغه تویی؟... وایسا ببینم ساعت چنده؟.... چهار؟.... اه... میدونی چقدر طول کشید خوابم ببره؟
+ گفتم منم میخوام شرکت کنم؟
- کجا؟
+ توی مسابقه ی دوهزار!
- چی؟ دیوونه ای چیزی هستی؟ الان این ساعت زنگ زدی اینو بگی؟
+ به هرحال که باید یک ساعت دیگه بیدار شی بری سر تمیرن پس غر نزن!.... منم میخوام شرکت کنم و باید تایید کنی!
- بزار بعدا حرف بزنیم.
+ نه همین الان.
- آخه ای خداااا..... باشه. میخوای شرکت کنی باشه. ولی باید به اندازه بچه های دیگه تلاش کنی تا انتخابت کنم. البته باید میکردی الان دیگه فقط یه هفته مونده.
+ نه من تلاش میکنم ولی باید منو صد در صد انتخاب کنی.
- حالا چی شده یهو هوس مسابقه کردی؟ تا دیروز که میخواستی ببوسی بزاری کنار حالا از من میخوای کسی که اصلا آماده نیست رو واسه بزرگترین مسابقه ی سال انتخاب کنم؟
+ آره. به هرحال که پولشو من دارم میدم
- ولی انتخابش با منه.
+ با من لج نکن.
- دلیلت چیه؟
+ به خودم مربوطه.
- نشد دیگه باید بگی.
+ تو فکر کن پشیمون شدم و میخوام برگردم.
- راه نداره جیمین تو آماده نیستی. یه هفته مونده مسابقه.
+ آماده میشم. ببین خودتم میدونی که مسابقه ی عادی ای نیست و هرکسی نمیتونه برنده بشه حتی اگه راننده خوبی باشه. چیزای دیگه هم دخیلن و مطمئن باش من خیلی بیشتر از یه راننده به دردت میخورم و میتونم کاری کنم که حداقل ماشینت سالم مسیرو طی کنه.
- چی؟ منظورت اینه میخوای همراه من باشی؟
+ آره چون متاسفانه شانس بردت بالاست و منم میخوام بالاترین ریسکو انجام بدم و توی ماشین برنده باشم.
- با حضور تو که شانسم نصف میشه.
+ احمق نباش. من میتونم نقش دونفرو بازی کنم. مهندس و راننده پس....
- نه!
+ همین که گفتم! اگه قبول نکنی مسابقه بی مسابقه!و گوشی رو روی یونگی قطع کرد. یونگی کمی به گوشیش زل زد
- عجب گیری افتادم.... ای بابا.و بعد تصمیم گرفت به خوابش برگرده. اما همون لحظه آلارم گوشیش به صدا دراومد
- اههههه.... اهاز جاش بلند شد. سریع دوش گرفت. کمی نون تست سبک خورد و به سمت در رفت. درو باز کرد که یهو توی حیاط خونش با جیمین روبرو شد!
- تو اینجا چیکار میکنی؟
+ منم باهات میام تمرین!
- تمرین؟ تو از کجا...
+ میدونم. نامجون توی حرفاش لو داد که این هفته های آخرو هر روز صبح زود میری جاده ی نیمه کاره ی خارج شهر و تمرین میکنی و بعدشم میری باشگاه و البته رژیم سختی هم گرفتی!
- عالی شد. چیزی هست لو نداده باشه؟
+ به هرحال میدونستم یه چیزی زیر سرته. این ماه تو هیچ مسابقه ای شرکت نکردی و خیلی هم کم سر میزنی به پیست... پس تمام تمرکزتو گذاشتی روی اون مسابقه آره؟
- بله و جنابعالی هم با انداختن خودت وسط ماجرا داری کاری میکنی تمام زحمت هام بر باد بره.
+ من که گفتم میتونم.....
- آره آره هنوز فریادات توی گوشمه ولی من بیشتر از یه مهندس به یه راننده ی مطمئن نیاز دارم که بتونه چندساعت به جام رانندگی کنه.
+ منم بلدم رانندگی کنم اسکل
- د آخه اگه یهو مشکلی پیش بیاد یا پلیسا بیفتن دنبالمون یا جاده بد بشه من نمیتونم بهت اعتماد کنم. تو تجربت کمه.
+ همین که گفتم. منم میام یا بیخیال همه چی شو.
ESTÁS LEYENDO
Dark Race 🔞 (yoonmin)
Acciónهمه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد. جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد! ...... اما جیمین حالا که یه بار در مساب...