یونگی داشت سریع راه میرفت که یه نفر جلوش ظاهر شد
= به به جناب شوووگا.... همون لحظه ی اولی که اومدی شناختمت!- چیه سانتوس؟ اومدی تهدیدم کنی؟
= پس آلفرد بهت رسونده نه؟.... قرار بود به خاطر خیانتت به مسابقات سرتو زیر آب کنیم.... و آلفرد قرار بود به نمایندگی از ما حسابتو برسه. ولی نمیدونم باهاش چیکار کردی که یهویی ماهارو تهدید کرده بهت نزدیک نشیم.
- یه کارایی کردم پس توام نزدیک نشو.خواست بره که جلوشو گرفت
= هی وایسا.... من مثل اون آلفرد ، ترسو نیستم..... پس حق نداری از زیرش در بری.....کمی صداشو بم کرد و شمرده شمرده ادامه داد
= باید.... فاکسو..... منحل...... کنی. وگرنه کاری میکنم پشیمون شی. پس بهتره با زبان خوش خودت کنار بکشی.
- کنار بکشم؟چیه میترسی بکشیم؟ میخوای از شرم خلاص شی؟
= نه میخوام بهت فرصت بدم. علاقه ای ندارم به جرم قتل تو برم زندان.
- آها پس بخشنده شدی.یونگی خندید و جلو رفت و یقه ی لباسشو گرفت
- با من و فاکس در نیفت حرومزاده. تو در حدی نیستی بخوای منو کنار بزنی. تو و اون امثال احمق تو باید ممنونم باشن که ثابت کردم میتونن راننده ی فرمول یک هم بشن پس زر نزن.... یه بار دیگه گوه اضافه بخوری پدرتو درمیارم... وقتی تونستم آلفردو بترسونم مطمئن باش تو در برابرش سوسکی.و هولش داد. جوری که روی زمین افتاد.
سانتوس یکی از کله گنده های مسابقات خیابانی بود و گروه های زیادی براش کار میکردن. اون همیشه یکی از دشمنای فاکس بود و از یونگی هم دل خوشی نداشت.
اما با این لحنی که از یونگی دید ازش ترسید
= باشه.... پس یه جور دیگه انجامش میدم. پشیمون میشی!و بلند شد و رفت.
یونگی روشو چرخوند و به راهش ادامه داد و سه هونم که با دیدن این صحنه ها سرجاش وایساده بود به خودش اومد و دنبال یونگی رفت
*هی یونگییی..... اون کی بود؟..... وایسا.یونگی یهویی وایساد.
*خوبه وایسادی. چیشده؟یونگی نفس عمیقی کشید و برگشت و بازم راه رفت
*چرا برگشتی؟ هی خب جواب بده.
- نمیتونم تنهاشون بزارم. اون عوضیا هرکاری از دستشون برمیاد..
.
.
دوتا خیابان اون طرف تر بار بزرگی بود که جیمین و تهیونگ و نامجون و جین باهم به اونجا رفتن.
جیمین عصبی بود و دورتر از بقیه نشسته بود.
نامجون به تهیونگ اشاره کرد
= جیمین چرا ناراحته؟ اون که باید از بردش خوشحال باشه.
/ قضیه یونگیه. مثل اینکه روی بهم زدنش جدیه.
= جدیه ولی خودشم با خودش درگیره.
/ جدی؟ باهاش حرف زدی؟
= یه چیزایی از زیر زبونش کشیدم. به نظرم خودشون باید مشکلشونو حل کنن. هم یونگی باید کوتاه بیاد هم جیمین.نامجون چشمش به یونگی افتاد که وارد بار شد و داشت به سمتشون میومد.
یونگی اومد و کنارشون وایساد. نامجون گفت
= فکر کردم رفتی.
- سانتوسو دیدم.
= اون عوضی؟ چی گفت؟
- مثل اینکه تمام این تهدیدا و شوراندن بقیه علیه ما کار خودشه. یه جورایی میخواد سر به سرمون بزاره.
= هیچ غلطی نمیتونه بکنه.
- به هرحال حواست باشه.
= باشه باشه.... بیا بشین.
- کار دارم.
= کار نداری. وگرنه بهم زنگ میزدی. ازت معلومه مشروب لازمی واسه همین اومدی.
YOU ARE READING
Dark Race 🔞 (yoonmin)
Actionهمه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد. جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد! ...... اما جیمین حالا که یه بار در مساب...