دم دمای صبح بود. خورشید هنوز طلوع نکرده بود و هوا هنوزم کمی تاریک بود. جیمین پنجره ی تراس اتاقش رو باز گذاشته بود تا باد خنکی توی اتاق بیاد و خودش روی تختش دراز کشیده بود. از خواب پریده بود و دیگه خوابش نمیبرد. چند روزی بود که فکرش درگیر بود.
هوسوک ترجیح داده بود چند روزی به فاکس نره و جیمین هم تصمیم گرفته بود باهاش خونه بمونه. هردوشون بعد از اتفاق اونشب توی بار زیاد باهم حرف نزده بودن و جیمین اکثر وقتا به نمایشگاه ماشینش سر میزد. میدونست که نباید به هوسوک تند میشده ولی براش یکم دیدن اون صحنه سخت بود. خودشم نمیدونست چرا! تا حالا هوسوک رو با کسی ندیده بود و این براش کمی عجیب بود. مخصوصا که از اریک خیلی متنفر بود.
با شنیدن صدایی از جاش پرید. نگاهی به ساعت انداخت. خیلی زود بود و هوسوک هیچوقت اینقدر زود بیدار نمیشد. از روی تختش بلند شد و به سمت سالن رفت.
هوسوک با دوتا چمدان بزرگ کنار در وایساده بود. با تعجب بهش نزدیک شد
+ هوبی؟ داری.... چیکار میکنی؟
= ام..... ببخشید بیدارت کردم؟
+ اینا چین؟
= جیمین من..... من دارم میرم!
+ کجا؟
= خونه ی خودم. بهش فکر کردم و دیگه وقتشه.
+ خواهش میکنم..... به خاطر حرفاییه که زدم؟ هوسوک من منظوری نداشتم. من که عذرخواهی کردم. لطفا نرو!
= نه به خاطر اون نیست.... من فقط.... خب چند ماهیه که پیشتم و قشنگ ترین لحظات زندگیم بودن ولی خب یکی از دلایلش کار کردنمون بود. حالا که هردومون توی فاکس هستیم دیگه توی خونه کاری نداریم.
+ داری شوخی میکنی؟ پس.... پس من چی؟ دلیلت فقط کاره؟هوسوک کمی به جیمین نزدیک شد و دستاشو روی گونه هاش گذاشت
= شاید خودت ندونی تو خیلی برام عزیزی! ولی یکسری چیزا هیچوقت قرار نیست اتفاق بیفته.جیمین کمی ناراحت شد. از ته دلش میدونست که منظور هوسوک رابطه ی فراتر از دوستی ایه که هوسوک میخواد ولی نمیتونست به زبونش بیاره. کاش دنیا جور دیگه ای بود. شاید توی زندگیه بعدیش میتونست اونو به یه چشم دیگه نگاه کنه! کمی اشک گوشه ی چشماش جمع شد و با اینکه جواب سوالش رو میدونست پرسید
+ منظورت چیه؟هوسوک آروم بغلش کرد و نفس عمیقی کشید
= هیچی!از بغلش بیرون اومد و چشمای جیمینو آروم پاک کرد
= گریه نکن جیمینی.... چیزی نشده که. هنوزم سرکار همو میبینیم.... خواهش میکنم. دوست ندارم ناراحت ببینمت.
KAMU SEDANG MEMBACA
Dark Race 🔞 (yoonmin)
Aksiهمه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد. جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد! ...... اما جیمین حالا که یه بار در مساب...