دوتاشون توی ماشین پلیس نشسته بودن و به جاده نگاه میکردن. بعد از نیم ساعت به کلانتری شهر کوچیکی که نزدیک اون منطقه بود رسیدن.
پیاده شدن و همراه پلیس به داخل رفتن. پلیس دستشونو باز کرد و به صندلی اشاره کرد
= بشینید.بعد دوتا فرم آورد و به دستشون داد
= پرش کنید.... دروغ هم ننویسید که وضعتون بدتر میشه.فرم ها و خودکار گرفتن و اطلاعاتشونو وارد کردن بعد بلندشون کرد و اونارو به سمت بازداشتگاه موقت داخل اونجا برد
- هی آقا پلیسه میشه یه زنگ بزنم؟
= لازم نکرده. خودمون به شماره هایی که نوشتین زنگ میزنیم.
- وکیل چی؟
= زر اضافه نزن برو تو.... شما کارتون از وکیل گذشته... چندسال رو شاختونه!چند نفر دیگه هم داخل بازداشتگاه بودن. جیمین به سمت نیمکت کنار میله ها رفت و نشست. خسته بود و حوصله ی فکر کردن به اینکه خودشو تو چه بدبختی ای انداخته نداشت.
یونگی هم رفت و کنارش نشست
- به قیافت میخوره خسته باشی. یکم بخواب.... میتونی سرتو بزاری رو شونه ی من!!جیمین که خسته تر از این بود که بحث کنه فقط گفت
+ از جلو چشمم گمشو اونور!و سرشو به پشتش تکیه داد و سعی کرد کمی بخوابه
- هرکاری کنم باهام بد حرف میزنی نه؟
+ .....
- باشه یکم بخواب..
.نامجون تونسته بود از دست پلیسا فرار کنه... گوشیشو درآورد و سعی کرد با جیمین و یونگی تماس بگیره اما جواب نمیدادن.
یهو گوشیش زنگ خورد و چیانگ پشت خط بود
= الو چیانگ؟ شماها کجایین؟
/ پیش اریکم.... از دست پلیسا در رفتیم.
= خوبه. از یونگی و جیمین خبر ندارین؟ نمیدونم چرا همش گم میشن!
/ نه فعلا.... تو بیا سمت جاده ی نود و هشت. آخرش یه کافه ی جنگلیه... ما اونجاییم.
= باشه... نزدیکم به اونجا. الان میام.
YOU ARE READING
Dark Race 🔞 (yoonmin)
Actionهمه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد. جیمین نمیدونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد! ...... اما جیمین حالا که یه بار در مساب...