part 24

1.6K 176 122
                                    

صبح زود بود. جیمین و هوسوک توی آپارتمان و درحال کار روی تغییرات سیستم خنک کننده موتور و برنامه نویسیه سیستمی نیتروهای جدید بودن. چون محیط کارگاه جدید کوچیک بود مجبور بودن چندتا از قطعات رو توی خونه بررسی کنن به خاطر همین مبل هارو کنار زده بودن و وسایلشونو وسط سالن چیده بودن و یه وضعیت عجیبی به وجود اومده بود.
توی همین حال و هواها بودن که زنگ خونه به صدا دراومد. جیمین به سمت در رفت و بازش کرد و با جونگ کوک و جعبه ای کنارش روبرو شد
/ سلام جیمیییین
+ کوکی نگو بازم اون رباتو آوردی اینجا
/ خب آخه.... بیخال تو که تنهایی و اینم آسیبی هم بهت نمیزنه. بزار یه گوشه خاموش باشه
+ جا ندارم
/ یعنی چی؟

جونگ کوک جیمین رو کنار زد و وارد خونه شد و با خونه ی بهم ریخته و هوسوک روبرو شد. هوسوک با دیدنش گفت
= سلام کوکی. چه خبرا؟
/ اوه سلام..... ممنون. همه چی خوبه
= مسابقه رباتیک چی شد؟
/ سوم شدیم.
= عالیه. مطمئنم سال بعد اول میشی
/ ممنون.....

جونگ کوک از دیدن دوباره ی هوسوک پیش برادرش تعجب کرده بود پس دست جیمین رو گرفت و به سمت اتاق بردش تا باهاش خصوصی حرف بزنه. در رو پشت سرشون بست و به طرفش برگشت
/ جیمین چرا هوسوک اینجاست؟
+ منظورت چیه؟ داریم کار میکنیم
/ میدونم. منظورم اینه چرا چند ماهیه پیشته؟ اول فکر کردم تایم اومدنش زیاد شده ولی حالا میبینم پیشت زندگی میکنه! و مثل اینکه قصد رفتنم نداره.
+ خب مشکلش چیه؟ من فقط تنها بودم و ازش خواستم پیشم بمونه.
/ مشکلی نیست..... فقط مطمئنی که...... خب......
+ چی میخوای بگی؟
/ یعنی خب تو و اون؟..... باهم...... ممکنه.....
+ من و اون؟ چی؟
/ یعنی منظورم اینه چیزی فراتر از دوستی مثلا!
+ نهههه.... همچین چیزی نیست کوکی! اون فقط دوستمه
/ مطمئنی اونم همین فکرو میکنه؟ آخه اون همیشه هواتو داره و گاهی رفتاراش فراتر از دوستیه.... ببین من مشکلی ندارم... میتونی واقعیتو بهم بگی....
+ نه. چیزی بین ما نیست. اون فقط دوستمه. یه دوست خوب
/ باشه. ببخشید اگه پرسیدم فقط برام سوال بود
+ اشکال نداره. حالا هم برو دانشگاه و رباتتم با خودت ببر
/ توروخدا بزار بمونه
+ خب بزار گوشه ی خونه ی خودت
/ آخه اون تورو دست داره!!!! منم هیچوقت خونه نیستم. همیشه باید خاموش باشه!
+ مسخره بازی درنیار. من جا ندارم. میبینی که
/ لطفااااا
+ گفتم نه
/ خیلی بدی.

جونگ کوک از اون دوتا خداحافظی کرد و از اونجا رفت. جیمین هم به پشت سیستمش برگشت و مشغول کار شد.  اونا چندین ساعت کار کردن و ناهار سفارش دادن و باهم خوردن. ظهر شده بود که جیمین بلند شد و به سمت اتاقش رفت و لباس هاشو عوض کرد و یکی از لب تاب هاشو برداشت که به سمت هتل بره و چندتا از برنامه نویسی های جدید رو روی نیترو ها امتحان کنه.
+ هوسوک من دیگه برم. الان اونجا خلوته و میتونم کارمو راحت انجام بدم
= باشه. پس میام دنبالت. چون امشب باید بریم چندتا از محموله های جدیدو تحویل بگیریم. و قول دادی میای
+ آره حتما میام. پس با تاکسی میرم.
= آره. خوبه. میبیمت

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now