part 97 (last part)

1.2K 205 287
                                    


.

چند ماه بعد...

- خب. حالا وقتی دور موتورت رفت بالای شصت دنده رو معکوس میکنی. فقط حواست به صدای موتور باشه. اگه موتور دووم نیاورد حرکتش نمیدی.... و در ضمن درحالی که این کارهارو انجام میدی باید بتونی پیچ روهم رد کنی. پس فرمونو محکم بچسب.

جونگ کوک آب دهنشو قورت داد
= احساس نمیکنی روز به روز داری برام سخت ترش میکنی؟
- گواهینامه رانندگی که نمیخوام بهت بدم که فقط برام پارک دوبل کنی داری رانندگی حرفه ای کار میکنی که پر از چالشه. پس اینقدر غر نزن.
= حرسمو در نیار.
- توهم حواستو جمع کن.... نگرانشم نباش. اونقدر انجامش میدی تا مسلط بشی. بعدشم این یه قسمت از قضیست. قسمت بعدیش مسابقه دادن و به دست آوردن تجربه شخصیه. اون موقع تازه متوجه سختی این کار میشی.

نزدیک به سه ماه بود که جونگ کوک شروع کرده بود به یادگیری رانندگی حرفه ای. و یونگی هم که علاقشو دیده بود به طور کاملا شخصی بهش آموزش میداد.
هم رابطشون بهتر شده بود و هم مثل یه دوست ، داشتن باهم کار میکردن.
جونگ کوک مدت ها بود که به این جنبه از زندگی یعنی مسابقه و ماشین ها بیشتر علاقه مند شده بود و حالا در کنار مهندسی تمرین هم میکرد.
آیو و جیمین هم از این کارش تعجب کرده بودن ولی مانعش نمیشدن شاید به خاطر اینکه اون گفته بود از این کارا متنفره و حالا خودش داشت واردش میشد و البته از یونگی هم خواسته بود بهش کمک کنه.
چند دفعه ی اول دعواشونم شده بود و باهم کنار نمیومدن ولی وقتی چندبار با نامجون و جین انجامش داده بود و متوجه تکنیک و آموزش بهتری از یونگی شده بود دیگه زبون تندشو کنترل کرده بود و تونسته بود خوبم پیشرفت کنه.
یونگی هم نوعی ماشین تمرینی مثل اونی که توی پاریس بود سفارش داده بود تا با کمک یک نفر بتونه خودشم رانندگی کنه و به همین بهونه و وقت گذروندن با جونگ کوک مقدار رانندگی خودش روهم بیشتر کرده بود.

جونگ کوک به جاده نگاه کرد که به پیچ نزدیک میشد. دستشو محکم به فرمان گرفت.
یونگی متوجه ترسش شد
- حالا آروم سرعتو بیشتر کن.
= نه.
- بهم گوش کن. ترمز و کلاج زیر پای منم هست. وقتشه..... برو دیگه.

جونگ کوک کمی با تاخیر سرعتشو بیشتر کرد و با توجه به گفته های یونگی سعی کرد پیچ تمرینی رو بگذرونه. پاهاش کمی میلرزید واسه همین سرعتشو وسط راه کمی کمتر کرد و تونست به سلامت پیچو بگذرونه.
بعدم از استرس کنار جاده توقف کرد تا کمی ضربان قلبش آروم تر شه.
یونگی سرشو چرخوند و بهش نگاه کرد
- جدی ترس داشت؟
= واسه اولین بار آره.
- بیخیال ما که چند ماهه داریم تمرینش میکنیم.
= آره ولی با این سرعت اولین بارم بود.
- حق باتوئه.

دستشو روی شونه ی جونگ کوک گذاشت
- ولی تبریک میگم. خوب از پسش براومدی! البته..... فکر نکن نفهمیدم سرعتو کم کردی!

Dark Race 🔞 (yoonmin) Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora