part 54

1.9K 248 350
                                    

کفشاشو درآورده بود و کنار یونگی دراز کشیده بود!
چون میدونست شونه چپش آسیب دیده اون طرفش خوابید و به صورتش نگاه کرد. آروم انگشتشو بالا آورد روی خط فک یونگی کشید
+ آخرین بار بهشون گفتم بزارن خودم ریشتو بزنم اما گوش نمیدن.

دستشو کمی بالاتر برد و موهاشو از روی صورتش کنار زد
+ به خونت سر زدم. خیلی سوت و کور بود. به یکی سپردم تمیزش کنه.

دستشو پایین آورد و روی دست یونگی که روی سینش بود گذاشت
+ من خیلی دلم برات تنگ شده! کی میخوای برگردی پیشم؟!

اونقدر این مدت اشک ریخته بود که دیگه از چشماش اشک بیرون نمیومد و فقط حسرت میخورد. حسرت تمام چیزایی که میتونست با یونگی تجربه کنه ولی از ترسش بهش نزدیک تر نمیشد و حالا ممکن بود دیگه هیچوقتم نتونه تجربشون کنه.
کمی چشماشو بست و توی همون حالت موند.

احتمالا یکساعتی گذشته بود که با باز شدن در توسط پرستار از خواب پرید
/ ببخشید اومدم سرمشونو عوض کنم.
+ آره حتما.

از روی تخت بلند شد و کفششو پوشید.
+ من دارم میرم. حواستون به همه چی باشه.
/ حتما آقای پارک.

.
.
.
.





چهار ماه بعد!

تهیونگ از پله ها پایین رفت و وارد کارگاه فاکس شد
/ جیمین؟ بازم دیشب اینجا موندی؟
+ خب این قطعه باید درست میشد. صدبار گفتم عملکردش ضعیفه.
/ منظورم یه چیز دیگه بود. چرا شبا درست و حسابی نمیخوابی و میای پایین کار میکنی؟
+ بعضی شبا کابوس میبینم و تنها چیزی که کمکم میکنه کمی مشروب و تعمیراته!
/ میخوای بریم دکتر؟
+ من خوبم تهی. الانم میخوام برم نمایشگاه.
/ نرو لطفا. قشنگ معلومه کم خوابی داری. نباید رانندگی کنی.
+ باشه پس ادامه کارمو انجام میدم. فردا مسابقست و باید همه چی آماده باشه.

توی چهارماه اخیر جیمین کمی از لحاظ ذهنی آروم تر شده بود. اما این آروم شدن جاشو به چیزای دیگه داده بود مثلا بیش از حد از خودش کار میکشید و به حرف هیچکسم گوش نمیداد.
هیوندا رو کنار گذاشت و قراردادشو باهاشو فسخ کرد و بازم به فاکس برگشت.

یونگی هنوزم توی همون حالت بود. خواهرش ماهی یه بار میومد و بهش سر میزد ولی جیمین مدتی بود که خیلی دیر به دیر بهش سر میزد.
یه جورایی امیدشو از دست داده بود. حتی توی ماه اخیر یه بار و به زور تهیونگ رفته بود و دیده بودش!
تمام وقت توی هتل فاکس مونده بود و اصلا به خونش سر نمیزد.
تهیونگ متوجه رفتارای عجیبش شده بود ولی نمیخواست به روش بیاره چون میدونست اون هنوزم حالش خوب نیست. شاید اوایل فکر میکرد که جیمین زیاد به یونگی علاقه نداره و ممکنه بعد از مدتی فراموشش کنه ولی این رفتارای جیمین نشون میداد واقعا بهش علاقه منده حتی اگه خودش اینو نگه و نبود اون باعث این تشویش ها شده و اگر واقعا اینجور باشه فقط حضور دوباره اون میتونه حالشو بهتر کنه.
/ جیمین تو برو استراحت کن من بقیه کارارو انجام میدم.
+ باشه. حوصله بحث ندارم. بیا خودت انجام بده.

Dark Race 🔞 (yoonmin) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang