همه چیز از مسابقات غیر قانونی ماشین بوسان شروع شد.
جیمین نمی‌دونست چرا به خاطر بردن یه مسابقه ساده باید شکنجه شه و بهش تجاوز بشه. و یونگی هم میدونست که با این باخت شهرتش زیر سوال رفته و باید خشمشو خالی میکرد!
......
اما جیمین حالا که یه بار در مساب...
جیمین و یونگی به مکان تحویل بار رسیدن. مکان جایی در گمرک مرزی بود و این منطقه هم مخصوص کالاهای ماشین و قطعات خاص سفارشی بود که خیلی از اونهاهم به صورت قاچاقی وارد کشور میشدن.
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
جیمین در گوشه ای پارک کرد و به یونگی گفت + تو همینجا بمون - مگه من بچم؟ باهات میام. + نمیشه اینایی که اینجان ممکنه تورو بشناسن - غصه نخور خودم خیلی هاشونو میشناسم!
جیمین با تعجب نگاش کرد - چیه خب. منم با چندتا از لب مرزیا در ارتباطم. + حالا هرچی.... بهتره با من تورو نبینن. - از خداتم باشه
جیمین از ماشین پیاده شد و از اونجا دور شد. یونگی هم چند دقیقه گوشیشو چک کرد اما دیگه حوصلش سر رفته بود پس پیاده شد و به ماشین تکیه داد. یکی از کسایی که از اونجا عبور میکرد یونگی رو شناخت و به سمتش رفت = هیییی شووووگاااا!!!
یونگی برگشت و نگاش کرد - چینو!!!!! رفیق چطوری؟
اونا همدیگه رو بغل کردن. چینو یکی از دوستای قدیمیه یونگی بود. اون توی کار تحویل سفارشات بود و چندسالی بود که یونگی رو ندیده بود = چه خبرا؟ تغییر کردی! - از چه نظر؟ = خوشتیپ تر شدی! - بیخیال همیشه دوست داری پاچه خواری کنی. = همینیم دیگه.... خب.... اینجا چیکار میکنی؟ - با یکی از زیردستام اومدم تحویل بار! = اوووو... از این کاراهم میکنی؟ - یکم بیکار بودم. همین
یونگی از دور جیمین رو دید. اشاره ای بهش کرد و به چینو گفت - زیر دستم اونه = هااا؟؟؟؟؟ - چیه چرا اینقدر تعجب کردی؟ = تو..... جی پارکو میشناسی؟!!!
یونگی به چینو خیره موند. میدونست چینو آدم دروغ گویی نیست و به خاطر روابطش خیلی هارو میشناسه. و این یعنی جیمین واقعا جی پارکه؟!!! - چی؟ = وای.... چقدر احمقم. فراموشش کن. فکر کردم میشناسیش که باهاش اومدی. اگه بفهمه هویتشو لو دادم منو میکشه! - نترس بهم گفته ولی..... خب..... باورم نشده بود. واقعا اون جی پارکه؟ بزرگترین مهندس خودروی کره؟ = آره خودشه..... چندساله که باهاش کار میکنم. یه نابغه ی بزرگه... خب راستش کسی اینجا نمیدونه فقط من هویتشو میدونم چون خب یه جورایی دوستمه.
جیمین بهشون نزدیک شد. یونگی عجیب بهش نگاه میکرد + چته جن دیدی؟ - پس تو.... واقعا جی پارکی؟
