part 50

1.7K 214 134
                                    

چند روز بعد

بعد از پایان مسابقه ، یونگی به سمت جایگاه رفت و از ماشینش پیاده شد.
دستکش هاشو درآورد و به سمت زیگمون رفت
- اونجوری بهم لبخند نزن
= میدونی که میخوام بگم....
- آره میخوای بگی به عنوان اولین مسابقه ی فصل کارت خوب بود.
= خوبه پیشرفت کردی. دیگه حداقل میتونم باهات حرف بزنم..... به هرحال واقعا کارت خوب بود.... امشب آزادی. برو خوش بگذرون.

یونگی از اعضا تشکر کرد و به رختکن رفت.
چیانگ وارد رختکن شد و به یونگی نزدیک شد
/ رئیس جون.....
- تو چرا هنوز به من میگی رئیس؟ ما که دیگه تو فاکس نیستیم.
/ خب من براتون احترام زیادی قائلم و یه جورایی عادت کردم.
- خب حالا. چیه؟
/ رئیس میای امشب بریم دیسکو؟
- چه خبره مگه؟
/ اعضای تیم گفتن حالا که توی نیویورکیم بریم یکی از معروفترین دیسکوها و از اونجایی که همشون میترسن با شما حرف بزنن پس من اومدم بهتون بگم.
- یعنی در این حد ترسناکم؟
/ خب یادتونه دیگه. توی مسابقات پیش فصل یکم عصبی بودین و ....

چیانگ ادامه نداد چون با اخم یونگی روبرو شد
- خودتون برید. من حوصله ندارم.

و مشغول عوض کردن لباس هاش شد.
/ رئیس لطفاااا.... توی این فصل نیویورک واقعا قشنگه.
- نه.
/ خب آخه واسه روحیتون خوبه.
- تمومش میکنی یا سرت داد بزنم؟
/ آخه جیمینم میاد!

یونگی سرشو بالا آورد و بهش نگاه کرد
- الان منظورت از این حرف چیه؟
/ آخه.... هیچی..... فقط..... شما دوتا.... یعنی....
- حرفتو درست بگو.
/ شما دوتا خب..... باهم خوبید و همیشه.... اه... ببخشید رئیس فقط یکسری فکرا درباره ی شما دوتا کردم. شایدم من اشتباه کردم.
- اشکال نداره... درست فکر کردی.
/ جدی؟ یعنی شما دوتا؟
- ادامه نده.... جیمین حساسه. نمیخواد کسی بفهمه. به روش نیار میدونی.
/ باشه باشه حتما.... حالا پس امشب میاید؟
- شاید.
/ پس میبینمتون.

چیانگ قبل از اینکه مخالفتی بشنوه بیرون اومد. به سمت راهرو و خبرنگارا رفت و از کنارشون گذشت. همه ی خبرنگارا میخواستن با یونگی حرف بزنن اما چیانگ توجهی نکرد و رد شد.
آخر راهرو دخترو روی شونش زد
= ببخشید میتونم یونگی رو ببینم؟
/ خیر هیچ کس اجازشو نداره.
= من غریبه نیستم. شمارشم دارم فقط میخوام سورپرایزش کنم!
/ شما کی هستید؟
= من و یونگی.......

.
.

جیمین توی کافه ای در مرکز شهر نیویورک نشسته بود.
مردی که روبروش بود بعد از امضای قرارداد گفت
= خب جناب پارک. امیدوارم که این همکاری برای هردومون پرسود باشه.
+ بله امیدوارم. ممنون که پیشنهادمو قبول کردید.
= باعث افتخار بود.... راستی چند روز دیگه توی یکی از مجلل ترین تالارهای شهر مهمانیه بزرگی برگذار میشه که بهترین سرمایه گذارای دنیا دعوتن. دوست داشتم شمارو هم دعوت کنم. حتما تشریف بیارید.
+ ممنون از دعوتتون. معلوم نیست تا کی نیویورک بمونم ولی اگر بودم حتما.
= خیلی هم عالی. اطلاعاتشو براتون میفرستم.

Dark Race 🔞 (yoonmin) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora