part 88

1.2K 176 104
                                    

.

جونگ کوک ماشینشو روبروی کافه پارک کرد.
داشت چیکار میکرد؟ چرا اومده بود اینجا؟ چطوری خودشو راضی کرده بود؟
لباسشو کمی مرتب کرد و از ماشین پیاده شد و به سمت کافه رفت.
کافه ی دنج و خلوتی بود. از دور شخصی که برای دیدنش اومده بود رو دید و به سمتش رفت.
با سری پایین روبروش نشست. قهوه ی مورد علاقشو روبروش دید که مشخص بود شخص روبروش زودتر سفارش داده.
یونگی نگاهی به قیافه تعجب زدش انداخت
- جیمین قبلنا هروقت آیس لته درست میکرد میگفت نوشیدنی مورد علاقه ی جونگ کوکه و توی نوجوونیش روزی ده تا ازش میخورده و یه بارم به خاطرش رفته بیمارستان.

جونگ کوک قهوه رو کمی کنار زد
= نیومدم این مزخرفاتو بشنوم..... چرا بهم پیام دادی؟
- به همون دلیلی که تو خودتو نشون دادی...... یه کورسوی امید.

جونگ کوک به صندلیش تکیه داد. یونگی ادامه داد
- من قبلا بهت گفتم که چقدر جیمینو دوست دارم و هیچ وقتم خودمو بابت کاری که باهاش کردم نمیبخشم. حتی اونم منو نمیبخشه ولی تو به این چیزا اهمیت نمیدی و البته این خیلی هم عادیه. میدونی ما به احساسات بقیه نسبت به هم توجهی نداریم. اصلا برامون مهم نیست.... مثلا اون کاپلو ببین که کنار پنجره نشستن.... میبینی از حرکاتشون معلومه خیلی همو دوست دارن و بهم محبت میکنن ولی برای ما مهم نیست. فقط لبخند میزنیم و رد میشیم. اونا فقط برای همدیگیه مهمن.
= چی میخوای بگی؟
- میخوام بگم که تو تا الان خوب متوجه این موضوع شدی که هم من و هم جیمین هم دیگه رو دوست داریم و منکر این نیستی و قبولش کردی.... تو فقط از این ناراحتی که از جیمین دور شدی. و چون نمیتونی از اون متنفر باشی که یهویی راهش از تو جدا شد و بهت چیزی نگفت ، تصمیم گرفتی از من متنفر باشی که برادرتو ازت دور کردم... و حتی از نظرت لیاقتش روهم ندارم!

جونگ کوک یکم قیافشو متفکرانه کرد
= الان خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی؟
- نه.... حس جیمین هم نسبت به رابطتون همینه!

.

.

.

.

فلش بک

جیمین توی وان حمام نشسته بود. دور تا دورش کف بود.
به دیواره ی وان تکیه داد بود و چشماشو بسته بود.
یونگی در زد و وارد شد
- هی جیمین؟ الان دوساعته اینجایی. حالت خوبه؟ نمیای بیرون؟
+ نه.

یونگی جلو رفت و روی لبه ی وان نشست
- نمیخوای باهام حرف بزنی؟
+ درباره چی؟
- نمیدونم.... شاید درباره اینکه یک هفته ی تمامه که منو نادیده گرفتی و ذهنت یه جای دیگست.

جیمین آروم چشماشو باز کرد. دستشو از داخل آب بیرون آورد و روی دست یونگی گذاشت
+ ببخشید.... من واقعا قصدی نداشتم. فقط کلی کار سرم ریخته بود. کارای نمایشگاه و فاکس و جای جدید و هماهنگی ها.
- مطمئنی فقط همینه؟

Dark Race 🔞 (yoonmin) Where stories live. Discover now